Maybe a badqueen?

Everything is red and blue
۳۷ مطلب در آذر ۱۴۰۰ ثبت شده است
bad girl
bad girl سه شنبه, ۳۰ آذر ۱۴۰۰، ۰۴:۲۰ ب.ظ

چالش خودنویسی# 23

23. یه قراری رو که دوست داری بری توصیف کن. با کی؟ کجا؟ چه کار هایی انجام میدی؟

 

قرار؟ نمیدونم تنهایی بیشتر حال میده برم تو ی کافی خالی از جمعیت و با ارامش چیزکیک بخورم 

ولی شاید با بعضی بیانیا حال بده بریم بیرون 

 

 

 

24. چیزی که دلت میخواد فراموش کنی (تمومش کنی) ولی نمیتونی ازش به سادگی رد بشی؟

 

گذشته ها 

 

25. درباره سالی که از همه بیشتر دوست داری بنویس و بگو چرا.

 

هشتم و نهم راهنمایی رو خیلی دوس دارم :") اون موقع من همیشه و همیشه تو مد معروف بودم ب درسم و خلاصه دوران خوبی بود و مهم تر از اون مدارس حضوری بودن و قرار نبود بخاطر تو گوشی بودنم چشمم درد بگیره._. و مهم تر از اون بیشتر اوقات دیر نهار میخورم 

bad girl
bad girl دوشنبه, ۲۹ آذر ۱۴۰۰، ۰۸:۳۶ ب.ظ

My everything

از کجا شروع کنم؟ 

قطعا نمیبینی و درگیری ولی میدونی از وقتی اومدم از مدرسه  نشد بهش فک نکنم 

دقیقا وقتی پنلو باز کردم و پستو دیدم تا چن ساعت اصن اوکی نبودم 

میدونی نبودنت سخته 

قبلا اینجور بود یبار رفتی و خب کوتاه بود رفتنت اما همچنان خاطراتشو یادم نمیره 

اشناییمون یادته؟ یه پست بود ب نام " معجزه قرن شد بالاخره تونستم"

20 بهمن پارسال ساعت 19:47 دقیقه 

اینو یجا یادداشت کردم یادم نره هیچوقت

وقتی اشنا شدیم من خیلی بد اخلاق بودم و گاد تو نقطه مخالف من بودی 

ی عدد کیوت پر حرف :") 

یادمه سر یسری ماجراها دقیقا نصف صفحه کامنت میدادی و من تو دو خط یا کمتر ج میدادم چقدم غر میزدیXD

زمان گذشت دیدم تو ادم نیستی یه فرشته بودی برای من 

من الان اینم اروم و منطقی تا حدیم خوشحال میدونی همشو مدیونتم؟ 

میدونی چقد برام عزیزی؟ 

جایگاهی که برای من داریو کسی نداره چه واقعیت چه مجازی 

میدونی ک قبلا گفتم تو ستاره همدم منی یادته معنیشو ؟ 

دوست دارم خب؟ بیشتر از هرچیزی و هرکسی برام عزیزی

منتظرت میمونم تو قول زیاد دادی و میدونم از بد قولی بدت میاد پس نگران نیستم:) 

فقط مراقب خودت باش لاو متاسفم ک همیشه نبودم وقتی بیای جبران میکنم 

دوست دارم خداحافظ

 

bad girl
bad girl دوشنبه, ۲۹ آذر ۱۴۰۰، ۰۳:۲۱ ب.ظ

چالش خودنویسی#20

20. میتونی سه تا ارزو کنی. اونا چین؟

1. کنکور برداشته شه تا بقیه بخاطرش اذیت نشن و ما انتظار نکشیم...

2. چهار نفر تو واقعیت و هفت نفر تو بیانو بکشمشون =-=

3. ترسامو از بین ببرم و یه فرد ایده آل بشم 

 

 

21. چیزی که درحال حاضر دنبالشی چیه؟ چرا؟

خب من ذاتا بگم اول رویا ، ارزو یا هدف خاصی ندارم 

ولی من یسری دلایل داشتم اومدم تجربی علاقه نبود ولی خب بابام همیشه میگفت دوس دارم دخترم یه پزشک باشه منم بخاطر اون اومدم و وقتی بچه تر بودم یه پسر دایی داشتم دیابت داشت از زمانی ک زیر پنج سالش بود وقتی بزرگتر شد براش سخت بود واقعا تو تولدا معمولا کیک نمیخریدن براش... اونموقع اون گفت اگه ینفر باشه ک بتونه منو درمان کنه اون تویی تو میتونی ولی خب دیابت یجورایی غیرقابل درمانه یکی از دلایل اومدنم تجربی بخاطر اون بود:") و شاید ادامه دادنشم بخاطر پسر دایی کوچولومه ک مثه داداشمه من بخاطر اون میگذرم از روانشناسی و سعیمو میکنم پزشکی در بیام امیدوارم با دعای همه و تلاش خودم بتونم *^* 

 

22. در دوسال اخیر چقدر عوض شدی؟

چ چهره چ اخلاق و خلاصه هرچی خیلییییییییی زیاد البته یکی هست میگه تو درواقع همونی فقط ی نقاب خیلی خوب برا خودت ساختی ولی همینم ی معجزست نه؟ در کل نسبت ب قبل شاید بشه گفت بهتر شدم 

 

bad girl
bad girl يكشنبه, ۲۸ آذر ۱۴۰۰، ۱۱:۰۰ ب.ظ

عشق و دیوانگی+ ی بخش مهم

 

 

 

 

 

 

بی توجه به افرادی که با چهره های ناخوانا بهش نگاه میکردن قهقهه میزد 

حماقتای تمام این دوسال مثله یک فیلم درام جلوی چشماش بود 

دیدارشون داخل مدرسه ...

آشنا شدنشون به لطف سولمیتش...

اعترافشون به هم ...

همه ی اولیناشون  رو جلوی چشماش دید...

زمان بیرحم بود و خیلی زود گذشت

و اون با حقایقی که نباید روبرو شد 

اون نباید میفهمید تمام این دوسال دروغی شیرین بیش نبوده...

اون نباید میفهمید فردی که قلبشو بهش باخته بود از یزمانی به بعد دیگه عاشقش نبود ..

اون نباید میفهمید عشقش عاشق بهترین دوست و سولمیتش شده بود..

زندگی نباید اینجوری میکرد باهاش...

اشکاش بی رحمانه گونه هاشو خیس کرده بودن 

پاهاش از راه رفتن زیاد درد میکرد ...

چشماش میسوخت...

ولی اهمیتی داشت؟ نه اهمیتی نداشت تا زمانیکه قلبش سوخته بود 

قلب!؟ هه دیگه قلبی نمیشد گفت وجود داره 

نه دیگه قلبی نبود که بشکنه ...

دیگه ادمی نبود که تحمل کنه بیشتر از حدش بود مشکلات..

نگاهی به نرده های کنار پشت بوم انداخت 

میتونست نه؟ 

به خودش حق میداد اون فقط خسته بود و زیادی بی پناه...

با قدم های سست به لبه نزدیک شد 

حتی مطمئن نبود این رو میخواد یا نه ولی راهه دیگه ای نبود نه؟ 

به دور و برش نگاه کرد همه رفته بودن تنهای تنها بود 

یک قدم تا پایان زندگیش مونده بود 

اگه یروز بهش میگفتن قراره از اون جدا بشه ...

قراره تو روزی که میخواست رابطشونو به همه بگه رابطه مخفیانه دوستش و مثلا عشقش لو بره ...

قرار نبود بفهمه توی این دوسال فقط چند ماه اون عاشقش بود یا حداقل فکر میکرد عاشقشه ....

قرار نبود زندگی انقدر مزخرف باشه ...

_ صبر کن خواهش میکنم 

با شنیدن صدای دوست قدیمیش پوزخند تلخی زد

+ چیکار داری؟ چیزی مونده بخوای ازم بگیری هیونگ؟ بیا بگیر و برو اگه هست 

صداش از شدت بغض و خشم میلرزید

دست خودش نبود سخت بود باور کنه هیونگش که جای برادرش بود اینکارو کرده 

_ اون رفته ... اون دیگه زنده نیست لعنتی 

این دیگه اخرش بود 

اخر داستان جئون جونگکوک و کیم تهیونگ مرگ بود درسته؟

جونگکوک نباید میمرد اون نباید تنهاش میذاشت 

حتما اینم یکی از شوخیای مزخرف جیمینی هیونگش بود 

اما اشک توی چشمای هیونگش خلاف اینو میگفت 

نه کوکی زنده بود اره ..

اون زنده بود نه ؟ 

اون باید زنده میموند 

تهیونگ ازش متنفر بود اما بیشتر از اون متنفر بود که مثه دیوونه ها هنوز عاشقشه 

کم کم همه به بالای ساختمون اومدن و به اون دونفر نگاه میکردن

نتونست جلوی خودشو بگیره میخندید با صدای بلند دیگه مهم نبود بقیه فکر کنن اون دیوونست 

اره اون دیوونه بود دیوونه ی جونگکوک بود 

اون از زندگی بدون کوک میترسید ...

 اون پسر دیوونه فقط عاشق بود 

راست میگن عشق مال دیوونه هاست حتی اگه دیوونه نباشی اخرش دیوونه میشی...

 

 

_ بخشی از فیکی که نوشته نخواهد شد

 

 

 

 

+ ای شمایی که میگید عمومی بزار بیا اینم عمومی ببینم چیکار دارید=-=

++ نمیدونم چ عادت نکبت باریه من دارم کوک شخصیت منفی باشهXDDDD

+++ فردا باز از صب مدرسم خدایااااا ب کدامین گناه درسو افریدی؟TT

++++ ای اونایی ک اعتراض داشتین من بیشتر پستامو پیشنویس زدم بقیه هم میزنم امیدوارم دلتون خنک شده باشه 

+++++ این عجیبه بگم من دیگه فیک نمیخونم؟ فقط تصمیم دارم وانشات هیتوکا رو بخونم ...خودم باورم نمیشد ترکش کنم یروز خصوصا ژانر اسماتXDDDD

++++++ دنبال ی کیدرامای درستم ولی گاددددد هرچی نیستتتت همه سرشار از کلیشه و من هنوز تا هنوزه نمیدونم چرا شخصیتای مرد دوم انقدددد مظلومنننننننTT

+++++++ ی ادم نکبتی ب من میگه تو شبیه این پیرمرده تو کارتون آپ هستی و میدونید عکس اینکه تایپ دوتامون یکیه رو فرستاد لعنتXDDDD اها اینم بگم من اصن اهل پست احساسی نیستم و اخرش مثه الان سم مینویسم جیوو میدونهXDDDD

++++++++ اقا بعضی ازین پیرزنا خیلی رو نرومن نمیدونم چرا انقد عشق اینو دارن ک یا غر بزنن یا در پی بدبخت کردن یا ب عبارتی مزدوج کردن بچه هاشونن=-=  

راستی نوشتنم بدتر نشده؟ خودم بنظرم یجوریه ...نیست؟

 

اها اینم بگم تو دلم مونده خانم محترم شعور داشتم خوب چیزیه هوم؟ جیوو اونقدری خوب هست ک ب ابراز نظرات چرتی از جانب افرادی مث تو نیاز نداشته باش مراقب حرفات و کارات باش جیوو جزو افرادیه روش حساسم اوکی؟ دفعه بعد اروم نمیمونم بیبی هانی لاو

تهش این سم قدیمیو نمیگفتم تو دلم میموندXDDDD

 

جدی یچی بگم انگار جنون بستن عمومی بیقرار گرفتم اصن یجوریه پیشم ولی خصوصی همیشه ب روتون باشه خوشحال میشم با حرف زدن*^*

 

 

 

 

 

bad girl
bad girl يكشنبه, ۲۸ آذر ۱۴۰۰، ۱۱:۵۰ ق.ظ

چالش خود نویسی# 17

17. درباره ده چیز که تو رو خیلی خوشحال میکنن بنویس

 

1. تنهایی و سکوت 

2. تو خونه موندن

3. خوردن غذاهای مورد علاقم 

4. نفر اول بودن 

5.نت نامحدودXD

6. بعضی وقتا پیاده روی 

8. خندوندن دیگران

9. وقتی امتحانات ترم مجازی شنXD

10. کیدراما 

 

 

18. پنج راه که کسی بتونه باهاش دلبری کنه و توجهتو جلب کنه؟

 

چمیدونم والا حالا بزار بگمXDD

1. چشمای گیرا گاددد من چشمای قشنگو خیلی دوس دارم *-* 

2. پرحرفی و برونگرا بودن ی شخص واسه ی من جالبه فقط جان جدش نیاد چرت تحویلم بدهXD

  جدی شخصیت طرف مهمه برام سو دیگه چیزی نیست 

 

 

19. درحال حاضر چه کسی برات الهام بخشه و بهت انگیزه میده؟ چرا؟

نمیدونم معمولا فردیو الگو یا انگیزه بخش قرار نمیدم

bad girl
bad girl شنبه, ۲۷ آذر ۱۴۰۰، ۰۹:۱۷ ب.ظ

اوه خدایا+ درخواستی اضاف شد

من دارم نودل میخورم پرید تو گلوم مردم حلالم کنیدXDD

از بستمم جدا شدم تا مدتی سراغم نیایدXD

دستمم زدم پوکوندم هق موسوزه XDDDDDD

لعنت تا چهارسالم بیمارستان بستری بودم تازه برگشتمXD

هرشبم دارم کتک میخورم اصنXDDDD

اها نگفته بودم نه؟ من متولد قزاقزستانم مامانم مال هلندی بابامم مال عربستان سعودیه XDDDDDDD

دختر خاله خاله خاله خاله خاله خاله مامانمم دوست دبیرستان لیسا بوده XD 

 

 

 

پ.ن: این پست کاملاااااا دارای دو مخاطبه 

فک نکنید این پست واقعیه ها بابا طعنه خالصهXDD

اخرشم ب عشق یکی اضاف شدXD

bad girl
bad girl شنبه, ۲۷ آذر ۱۴۰۰، ۰۶:۰۰ ب.ظ

چالش خود نویسی+ فالو پلیز؟

14. یه روز کاری ایده آلت رو توصیف کن.

 

یروز که از خواب بیدار شم و بشینم شیرقهومو بخورم بعدشم کاری داشته باشم که تو خونه باشه و از راه دور*-* عصر سوار ماشین قرمزم بشم و برم دور دور تا شب برگردم و بخوابم فقط =-= 

+ میدونم روز ایده الم زیادی نکبت باره XDDD

 

15.چه چیزی هست که دلت میخواست بقیه دربارت میدونستن؟

من قلب و احساس دارم ناراحت میشم با بعضی حرفا 

من گریه میکنم من ربات یا بی احساس نیستم 

من ادمم عروسک خیمه شب بازی شما نیستم

من یسری قوانین دارم که حفظشون برام مهمه ازشون ک رد شه کسی اصلا منه اروم و نمیبینه 

همینا فک کنم 

 

 

16. چه جمله ای هست که به نظرت خیلی تاثیرگذاره و با آدم حرف میزنه؟ چرا؟

حقیقتا چیزی تو ذهنم نیست 

 

 

اها راستی یچیزی هست کلیک این فن سایت واناوانه میشه فالوش کنید؟ ادمینش منه جذابم😎

bad girl
bad girl جمعه, ۲۶ آذر ۱۴۰۰، ۱۱:۲۱ ب.ظ

Bad Queen

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
bad girl
bad girl جمعه, ۲۶ آذر ۱۴۰۰، ۰۸:۱۹ ب.ظ

میشه اینم بدید؟+ ج ها

فک کنم ترند شده جالبه بنظرم 

میدونم زیاد گذاشتم اما اینم میدین؟:") 

فک کنین ده سال از مرگم گذشته میاید سر قبرم 

چی بهم میگید؟ 

اینجا بگید پلیز

ممنونم گایز*-* 

پ.ن: بقول آیسا میدونم دیوونتون کردم اما دوتاشو بدید تا ول کنم دیگه XD

پ.ن 2: لعنتیا نظراتون فقطTT

 

 

ولی جدن ده سال پیش...چطو به تو گیر ندادن؟؟

 

ج : نمیدونم باید گیر میدادن 

 


 

هنوز باورم نمیشه اونی.. دلم واسه حرفامون تنگ شده .. دیگه به کی بگم نکبت:")؟ دوستت دارم و با ارامش بخواب..

 

ج: تا اخرش ب من بگو نکبت فقط 

 


 

ننه بزرگ پیری بود.. ولی حق نیداره بمیره قبرو میکنم درت میارم زنده شی :|

 

ج: XD 

 


 

مسلماگریم میگیله اوما=-=💔

 

ج: هعی =-=

 


 

سلام نقطه‌ی مخالف:)خب با همین یه جمله میفهمی کی ام دیگه نه؟😂💔آره درسته..همونم،من که خیلی ازت نمیدونم.. خیلیم نگفتی از خودت فقط میدونستم خیلی مهربونی قوی ای پر تلاشی و پر از سختی ای کلا یه شخصیت مرموزی داشتی یونو؟ الان که اینجا وایسادم دارم با خودم میگم ینی الان دیگه سختی ای نمیکشی؟دردی نداری؟ راستش دنیا یه آدم مهربون و فداکار و خیلی خوب رو از دست داد=) لایقت نبود؟نمیشه حدسی زد... امیدوارم اونجا خوشحال باشی و فکر کنم تاحالا با یکی از اون حوری های بهشتی ریختی روهم")XDDD بچ بودی ولی جدن وقتی میومدی حالمو میپرسیدی بدجور ذوق میکردم "-" چومیا گفتنت هم خیلی کیوت بود‌...*بغض می‌کند و به سمت دیگری خیره می‌شود خیله خب آره...داره گریم میگیره نقطه مخالف! دلم برات بی شک تنگیده،بی شک اونجا مراقب خودت باشیااا سفارش ماعم ب خدا بکن:)😂🤍

 

ج: مگه میشه ندونم کی هستی ...

لعنت حوری بهشتیXDDD

پوف منم ب گریه انداختی لعنتی دوست دارم

 


 

دلم برات تنگ شده گلی.. ⚘ ... . . . . دیگه چی بگم؟ نمدونم بخدا =-=

 

ج: ناثینگ=-=

 


 

خدا نکنه *_*

 

ج:^-^

 


 

بهت میگم پان..آخرشم یه قالب برام نزدی(::

 

ج: بزنم؟

 


 

اوف باشه یه بار گفتی هی ده بار میزاری ایش انفالو شدی عوضی

 

ج: ب درک 

 


 

امم کنار قبرت میشینم و برات کتاب میخونم ..:) چون همیشه دختر عاقل و خوبی هستی

 

ج: بخون خودم خ وقته نخوندم

 


 

اقا بدبختمون کردی ول کن دیگه میام نفس راحت میکشم:|

 

ج: ...

 


 

( جر اوما من ترندش کردم ) -یه دست گل رز ابی یخی میگیرم و میام سر قبرت و لبخند میزنم : یاا مامانی خیلی زود بچت و گذاشتی و رفتی نه؟دلم برات تنگ شده اوما..یادته تو سخت ترین مدت زندگیم پشتم بودی مامان؟("مامان کاش بودی دلم برای بغلت تنگ شده..(پارک دایانا)

 

ج: یادمه همه چیزو دوست دارم لاو 

 


 

میگم اشغال انقد کوسشر نشر نده 😐

 

ج: شعور خوب چیزیه 

 


 

من نمیدونم چی بگم..ه هق من همین الانم با فکر نبودت نم نمیتونم زندگی کنم .. دیگه کسی هرروز صبح نمیاد حالمو بپرسه کسی غرغرامو نمیشنوه من چیکار کنم 

 

ج: بیخیال این ی چالشه لاو جدای ازون همه میمیرن حالا دیر یا زود مهم نیس 

 

 

 

اگه اضاف شد میزارم 

 

bad girl
bad girl سه شنبه, ۲۳ آذر ۱۴۰۰، ۰۷:۲۷ ب.ظ

ادم بودن

ادم بودن کار خیلی سختیه؟ 

یا بعضیا زیادی عوضین؟ 

میدونی دیر یا زود خودت جوابشو میبینی سو ب امید دیدار بیب 

۱ ۲ ۳ ۴ بعدی
Made By Farhan TempNO.7