Maybe a badqueen?

Everything is red and blue
۵ مطلب در تیر ۱۴۰۱ ثبت شده است
bad girl
bad girl جمعه, ۳۱ تیر ۱۴۰۱، ۰۱:۳۴ ب.ظ

قالب خیلی خیلی جدید XDDDD

فک کنم مدتیه بالاخره قالبای خیلی تیره نمیزنم:")

و خب این قالبیه که بطرز عجیبی وایب خوبی بهم میده 

 و البته که از کسی که درستش کرد بینهایت متشکرم 

و اینکه نظرتون چیه؟ 

و این روزا تابستون جذابتون رو چگونه میگذرانید؟XDDD

اونی پونیو آدم برفی منه اونی پونیو آدم برفی منه اونی پونیو آدم برفی منه اونی پونیو آدم برفی منه اونی پونیو آدم برفی منه اونی پونیو آدم برفی منه ani shii ani shii ani shii |𝐡𝐚𝐧𝐞𝐮𝐥| ~        ani shii |𝐡𝐚𝐧𝐞𝐮𝐥| ~        ani shii ani shii اونی پونیو آدم برفی منه اونی پونیو آدم برفی منه ani shii |𝐡𝐚𝐧𝐞𝐮𝐥| ~        𝘾𝙤𝙩𝙩𝙤𝙣 .. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 *-* Anita ani shii ani shii *-* Anita ani shii |𝐡𝐚𝐧𝐞𝐮𝐥| ~        *-* Anita ani shii |𝐡𝐚𝐧𝐞𝐮𝐥| ~        *-* Anita *-* Anita |𝐡𝐚𝐧𝐞𝐮𝐥| ~        *-* Anita *-* Anita |𝐡𝐚𝐧𝐞𝐮𝐥| ~        *-* Anita |𝐡𝐚𝐧𝐞𝐮𝐥| ~        *-* Anita |𝐡𝐚𝐧𝐞𝐮𝐥| ~        |𝐡𝐚𝐧𝐞𝐮𝐥| ~        ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 🦄🌈pashmak solati( old noshmak) 🍭🍓 اونی پونیو آدم برفی منه 🦄🌈pashmak solati( old noshmak) 🍭🍓 اونی پونیو آدم برفی منه اونی پونیو آدم برفی منه اونی پونیو آدم برفی منه سیسو  - ɢᴀᴅ ꜰᴀᴅᴇʀ . ɢᴀᴅ ꜰᴀᴅᴇʀ . ɢᴀᴅ ꜰᴀᴅᴇʀ . ɢᴀᴅ ꜰᴀᴅᴇʀ . ɢᴀᴅ ꜰᴀᴅᴇʀ . ɢᴀᴅ ꜰᴀᴅᴇʀ . ɢᴀᴅ ꜰᴀᴅᴇʀ . ɢᴀᴅ ꜰᴀᴅᴇʀ . ɢᴀᴅ ꜰᴀᴅᴇʀ . ɢᴀᴅ ꜰᴀᴅᴇʀ . ɢᴀᴅ ꜰᴀᴅᴇʀ . ɢᴀᴅ ꜰᴀᴅᴇʀ . ɢᴀᴅ ꜰᴀᴅᴇʀ . ɢᴀᴅ ꜰᴀᴅᴇʀ . ɢᴀᴅ ꜰᴀᴅᴇʀ .
Last Comments :
bad girl
bad girl جمعه, ۲۴ تیر ۱۴۰۱، ۰۶:۰۹ ب.ظ

I'm afraid

با قدمای اروم و خسته سمت کافه کوچیکی که نزدیکی خونش بود رفت 

بی تردید امروز سخت ترین روز عمرش بود ولی حداقل از بلاتکلیفی در اومده بود 

خلوت ترین قسمت رو برای نشستن انتخاب کرد و منتظر شد تا سفارشش رو بگیرن 

طبق انتظارش همون گارسون پرحرف همیشگی اومد سراغش و با اون لبخند رو اعصابش بهش نگاه کرد 

نفس کلافه ای کشید و دستش رو بین موهای مشکی رنگش فرو برد 

و اون دختر پررو بازم مثل همیشه روبروش نشست و با لبخند احمقانش بهش نگاه کرد 

- باز چیه؟ واقعا نمیخوای ولم کنی؟ 

بدون توجه به لحن دختر لبخند پررنگ تری زد 

+ میدونی که اینجا کار میکنم پس لطفا سفارشترو بگو تا ثبت کنم 

ازونجایی که حوصله پرحرفیای همیشگیشو نداشت فقط سرشو تکون داد و ترجیح داد صبر کنه تا حرفاشو بگه و بره 

- یه آیس امریکانو و چیزکیک 

برخلاف همیشه دختر سرشو تکون داد و ازونجا دور شد 

چند دقیقه طول کشید تا برگشت و سفارشات دختر رو تحویل داد و بعدش پاکت نامه ای رو از توی جیبش در آورد 

+ نمیخوام برات مزاحمتی ایجاد کنم فقط میشه بعنوان اخرین دیدارمون چیزی ازت بخوام؟ 

با اینکه چیزی از حرفای عجیب اون دختر نمیفهمید اما سرشو برای تایید تکون داد 

+ میشه اسمتو بدونم؟ قول میدم دیگه قرار نیست منو ببینی فقط همینو بهم بگو هوم؟

با هر حرف دختر بیشتر گیج میشد اما دلشو به دریا زد و اسمشو گفت 

- شین یوری این اسممه الانم باید برم پس با اجازه 

تعطیل کوتاهی کرد و سمت در خروجی رفت ولی قبل از خروجش دخترک پرحرف نامه ای که در آورده بود رو توی دستش گذاشت 

+ میدونم ازم بدت میاد ولی این آخرین یادگاری از من به تو تا قبل از فردا ساعت دوازده ظهر بازش نکن ... و اینکه ببخشید بابت اینکه این مدت اذیتت کردم

و لبخند کمرنگی زد و رفت 

یوری ازینکه قرار نبود دختر رو ببینه پوزخندی زد و راه همیشگی خونش رو در پیش گرفت 

اون شب با آرامش وصف نشدنی به خواب رفت و صبح زود بیدار شد و بعد از دوش سریعی که گرفت سمت کافه مورد علاقش راه افتاد

وارد کافه شد و با دیدن خلوت بودنش لبخندی از سر رضایت زد و سر صندلی دیروزیش نشست 

هرچقدر سر صندلیش نشست کسی برای گرفتن سفارشش نیومد

با کلافگی از سر جاش بلند شد و سمت پیشخوان رفت 

- ببخشید میخواستم سفارش بدم 

با دیدن دختر جدیدی که برای ثبت سفارشش اومد ابرو شو بالا انداخت 

× البته بفرمایید 

سفارش همیشگیشو گفت و سر جاش نشست تا پیشخدمت اونو بیاره

بعد از اتمام صبحانش چند ساعتی رو درگیر کاراش شد و بالاخره یادش به نامه ای که اون دخترک پرحرف بهش داده بود افتاد 

با دیدن اینکه عقربه روی ساعت دوازده ظهره به ارومی نامه رو باز کرد 

بعد از دقایقی نمیدونست باید چجوری وایسه 

فقط با بیشترین سرعتی که از خودش سراغ داشت سمت جایی که توی اون نامه به عنوان ادرس خونه دختر نوشته شده بود رفت 

و با چیزی روبرو شد که ازش میترسید 

بدن بی جون کسی که تا دیروز صاحب لبخندهای بی پایان بود

لبخند هایی که حتی قلب یخی اونم اون اواخر آب کرده بودن 

عجیب بود که دلتنگ میشد؟ اونم دلتنگ کسی که فکر میکرد کی میشه از دستش راحت شه

بدون نگاه کردن به عقب بدون هیچ حسی مسیری که اومده بود رو برگشت 

شاید به زمان احتیاج داشت شایدم به درمان کسی چه میدونست راجب دیگری؟

ما هیچوقت همدیگر رو نمیشناسیم و هیچوقت هم همدیگر رو درک نمیکنیم 

فقط زمانی که دیگری میمیره میفهمیم چقدر دلتنگ میشیم و چقدر اشتباه مرتکب شدیم 

زندگی همینه و ما همه مرده پرست هستیم 

 

 

 

 


شاید یه نوشته به شدت فی البداهه "-"

 

bad girl
bad girl يكشنبه, ۱۲ تیر ۱۴۰۱، ۱۲:۵۷ ب.ظ

Under the mask

شب سردی بود ولی سرمایی دیگه حس نمیکرد 

نمیدونست چه مدته که بی هدف داره قدم بر میداره

ولی مقصدش جای عجیبی بود 

جایی که همه چیز ازونجا شروع شد

رودخانه هان!

مکان نفرین شده برای پارک سونگهون 18 ساله 

نزدیک لبه پل ایستاد و چشماشو بست 

باد خنکی که بین موهاش می وزید بهش آرامش میداد حسی که خیلی وقت بود نداشت 

دستاشو باز کرد و آماده بود که اخرین لحظات عمرشو بگذرونه 

فقط یک قدم فاصله داشت تا اینکه...

- انقدر ترسویی؟ 

بدون اینکه بترسه سرش رو برگردونه و با پسری تقریبا هم سن و سال خودش روبرو شد

+ چرا فکر میکنی میترسم؟ نمیبینی تا کجا پیش رفتم؟ 

- برای همینه میگم ترسویی ، واقعا فکر کردی با مردن راحت میشی پارک سونگهون؟ 

نفسشو با حرص بیرون داد و سمت پسر احمقی که تازه یادش افتاده بود همکلاسیشه رفت

+ به تو مربوط نیست مزاحم احمق حتی نمیزاری مثل آدم بمیرم 

جیک مثل همیشه که سونگهون رو میدید چشماشو چرخوند و سعی کرد یه مشت نکوبه توی صورتش

- شاید چون آدم نیستی؟ لعنتی هیچوقت شد خلوص نیت منو ببینی؟ اصلا شد بدون اینکه از بالا به پایین نگاه کنی باهام حرف بزنی؟ 

سونگهون سنگ نبود میفهمید حرفای اون واقعیه و مهم تر از اون میفهمید قصدش چیه 

ولی دیگه دیر شده بود برای همه چیز حتی نفس کشیدن 

+ متاسفم جیک ولی دیر کردی به اندازه 18 سال دیر کردی شاید اگه همون زمان با وجود همه چیز میموندیم الان انقدر شکسته نبودم 

جیک به خوبی میدونست که نباید تنهاش میذاشت ولی چاره ای نداشت حداقل نه اونموقع 

- نمیشه تو منو تنها نذاری؟ میدونی چقدر دلتنگت بودم؟ فکر میکنی دروغه ولی نیست من مجبور بودم برم وقتی برگشتم خواستم همه چیزو درست کنم ولی نه تو اون سونگهون بودی نه من همون جیک قدیم دیگه حتی نگاهمم نمیکردی درسته من اشتباه کرده بودم ولی چی میشد یه فرصت دوباره به هم دیگه بدیم؟ 

سونگهون دیگه تحمل نکرد و فریاد هایی که نگه داشته بود رو سر اون پسر خالی کرد 

+ تو فکر کردی برای من راحت بود؟ نادیده گرفتنت برام سخت ترین کار ممکن بود ولی تو رفتی... من بعد از اون اتفاقات نتونستم ادامه بدم دکتر گفت دیگه نمیتونم برقصم میفهمی؟ نمیتونم دیگه ، تنها چیزی که از بچگی داشتمو از دست دادم من رویامو از دست دادم ، بهترین دوستمم همینطور تو تنها کسی نیستی که اذیت شده منم هستم حتی بیشتر از تو ... اصلا میفهمی چقدر سخته فقط زنده باشی ولی زندگی نکنی؟ هرروزش برای من خود جهنمه از من توقع برگشت نداشته باش 

جیک دست سونگهون و گرفت و برای اخرین بار تلاششو کرد 

- بیا پایین سونگهون بیا و نذار بیشتر از این هردومون اذیت شیم هوم؟ 

سونگهون با تردید نگاهش کرد و با مکث دستشو از دست اون پسر بیرون کشید و اومد پایین 

+لعنت بهت شیم جیک هنوزم نمیتونم بهت نه بگم 

جیک با بغض لبخندی زد و دستاشو دور پسر شکسته روبروش حلقه کرد 

- ممنونم که هنوزم دوستم داری پارک سونگهون یخی اینبار به قولم عمل میکنم هردومون رو نجات میدم

سونگهون لبخند کمرنگی زد و دستاشو متقابلا دور جیک حلقه کرد 

شاید اون دونفر میتونستن بالاخره شاد باشن شایدم نه مهم اینه که اونا باید همدیگر رو درک میکردن کاری که هرگز نکرده بودن 

 

 

 

 


این واضحه که ادمین یه جیکهون شیپر هزار آتیشست؟ لعنتیای ریل 

فک کنم اینم بشه به عنوان یه کامبک در نظر گرفت

bad girl
bad girl سه شنبه, ۷ تیر ۱۴۰۱، ۰۱:۴۷ ب.ظ

روبینا

کسی که بهم میگی روبینا خیلی زود اگه هستی بیا خ 

مهمه 

bad girl
bad girl چهارشنبه, ۱ تیر ۱۴۰۱، ۱۱:۴۳ ب.ظ

ای تف تو the origin:"

این the origin a b or what یه برنامه نکبت باره:" 

اول افراد منتخب قرار شد دبیو کنن قبول

ولی دیگه چرا یانگ دونگهوا که تو لاین نهاییم بود کنار گذاشته شد اخهT-T

این لعنتی خدای استعدادههههه قرار بود تو گروه ATBO تابستون دبیو کنه 

ولی امان از هرچی ماجرای قلدری مدرسه ایه 

قسمت گندش اینه خودشم قبول کرده قلدری کرده 

کمپانیم کنارش گذاشت و بجاش وون بین رو آورد تو گروهT-T

خدایا دوس دارم عوامل کمپانی IST رو بکشم الان واقعا چرااااااااااا 

لعنتی دونگهوا باید دبیو کنهT-T

جایگاهش برای من با هانبین تمپست یکی بود ایشونT-T

اصن دونگهوا ب کنار بقیه اعضای برنامه هم که حذف شدن خیلی خوب مخصوصا کانگ دهیون و پارک جه هون و چوی جین ووکT-T

بعد کینگدام دوتا فصلش و آیلند ، این برنامه تو ردیف اعصاب خورد کن تریناس=-=

ببخشید انقد غر زدم:((

Made By Farhan TempNO.7