چقد من خوش شانسم باید تو گینس ثبت شم
واقعا چقد من خوش شانسم
چن روز بود استرس اومدن دونفرو داشتم
اعصابم خراب بود نمیشد درست غذا بخورم
حالا امروز از قضا مثه چی گشنم بود
غذای مورد علاقمم بود قرمه سبزی
دو لقمه خوردم پسر عموم چهارسالشه گف بیا بم غذا بده
خلاصه منم از خریتم قبول کردم
چن لقمه ک خورد خودم اومدم اب بخورم
حس کردم بازوم گرم شده
بچه نکبت روم بالا اورده بود
اخرم غذام کوفتم شد از سر سفره بلند شدم
یعنی رسما امروز بم ثابت شد اصلا شانس ندارم
هعییی زندگی :/
لعنت ب بچه ها موجودات چندش لعنتی :/
پ.ن:پس از سالها پستی گذاشتم ک بقیرو داخلش صدا نمیزنم