Maybe a badqueen?

Everything is red and blue
bad girl
bad girl سه شنبه, ۱۶ شهریور ۱۴۰۰، ۱۱:۲۶ ب.ظ

حسرت...

امروز اومدم پارک محله ایمون اما پشیمون شدم 

برای هزارمین بار فهمیدم زندگیم چقدر داغونه 

بچه ها با خانوادشون و دوستاشون بازی میکردن 

میخندیدن حتی گاهی زمین میخوردن اما مادراشون بلندشون میکردن 

اما من تا سن پونزده سالگی هیچوقت چنین محبتی ندیدم 

کسی بلندم نکردم و زخمامو درمان نکرد 

کسی با من لبخند نزد و لبخند رو لبم نیاورد 

برای کشتن یه ادمه نباید جسمشو بکشید فقط کافیه روحشو از بین ببرید 

من روحم مرده شایدم جا مونده توی بچگیم 

 

23 می خاطرات کیم تهیونگ پونزده ساله 

 

_بخشی از فن فیکشنی که هیچوقن نوشته نشد 

کامنت دهی برای این مطلب فعلا قفل است
Made By Farhan TempNO.7