تنفر...
من ازشون متنفرم
نمیخوام ببینمشون
دوس دارم مثله بقیه باشم
تکیه کنم به یکی درد و دل کنم پیشش حتی غر بزنم
اما من دارم تاوان گناهیو که نکردم پس میدم
گناهی که اسمش دنیا اومدنه
من توی زندگی اشتباهی دنیا اومدم
من خوده اشتباهم:)
همه ازم متنفرن و منم از خودم متنفرم
پس چرا زندم؟!
بی دلیل فقط میخوام خوردشون کنم :)
خاطرات کیم تهیونگ 17 ساله
_قسمتی از فن فیکشنی که هیچوقت نوشته نشد