Maybe a badqueen?

Everything is red and blue
bad girl
bad girl جمعه, ۲۶ شهریور ۱۴۰۰، ۰۳:۵۶ ب.ظ

گذر زمان

قبلا فکر میکردم با گذر زمان و کمک به همنوع های خودم 

میتونم زخمامو درمان کنم 

زمان گذشت و گذشت اما درمان نشد زخمام 

هرروز صبح با هر طلوع افتاب بغض میکنم 

کمک کردم به خیلیا به کسایی که مثله خودم بودن 

نخواستم کسی مثله من درد بکشه 

اما من کشیدم من درد رو با بند بند وجودم حس کردم 

چند سال گذشته ؟!

ده سال ؟!شایدم پونزده سال 

من هنوزم همونم 

همون کوکی کوچولویی که از ترس سروصداها زیر میز تحریرش قایم شده و زانوهاشو بغل کرده 

چندین سالم بگذره اون حفره تو وجودم هستش 

من زیر همون میزم و هنوزم در انتظار یه کمکم :) 

 

 

خاطرات روانشناس جون جونگکوک 27 ساله 

 

 

_بخشی از فیکشنی که هیچوقت نوشته نشد 

کامنت دهی برای این مطلب فعلا قفل است
Made By Farhan TempNO.7