Maybe a badqueen?

Everything is red and blue
bad girl
bad girl يكشنبه, ۲۸ شهریور ۱۴۰۰، ۰۹:۰۴ ب.ظ

روز زمستونی...

همیشه عاشق فصل زمستون بودم و هستم 

سرما رو دوس دارم برعکس گرما ازارم نمیده 

وقتی تو این فصل میرم بیرون حس زندگی دارم 

تو خیابونای خلوت قدم میزنم و به مردم نگاه میکنم 

چقدر روابط مردم از بیرون قشنگ و بی نقصه

اما ایا از درونم همه چیز بی نقصه؟!

هیچکس نمیدونه و نخواهد فهمید 

سرمای این روز زمستونی از سرمای من کمتره اینجوری شاید یادم بره چجور ادمی هستم 

مثله همیشه با یه لیوان هات چاکلت توی بالکن می ایستم و تماشا میکنم 

حداقل قرار نیست برای تماشا کردن بهایی بدم 

 

خاطرات کیم سانا 18 ساله 

 

 

_بخشی از فیکشنی که هیچوقت نوشته نشد 

کامنت دهی برای این مطلب فعلا قفل است
Made By Farhan TempNO.7