Maybe a badqueen?

Everything is red and blue
bad girl
bad girl پنجشنبه, ۱ مهر ۱۴۰۰، ۱۱:۳۴ ب.ظ

شکست...

شکست چیزی بود که تو هر لحظه از زندگیم تجربش کردم

اما هیچوقت به اندازه ی زمانی که تورو باختم زمین نخوردم 

من راحت گذشتم ازت اما بخاطر خودت بود 

بهش کمک کردم تا حسشو بفهمه گفتم شاید با اون خوشحال شی 

با خوشحالیه تو منم خوشحال میشدم بالاخره 

اما گذشت و گذشت من بیشتر غرق حسم شدم 

نشد فراموشت کنم اما نمیخواستم زندگیتو خراب کنم

سکوت کردم و از درون خورد شدم 

ازت هیچوقت حتی یکبار ناراحت نشدم 

همیشه حق رو بهت دادم 

اما میدونی یکی یه حرف خوبی بهم زد 

بهم گفت عاشق مثله تو کم پیدا میشه 

عاشق شدن اسونه عاشق موندنه که سخته 

من عاشق واقعی بودم شاید تو نفهمیدی اما همه فهمیدن 

بیا توی زندگیه بعدی عاشق هم بشیم باشه؟ 

و متاسفم که هنوز دوست دارم 

 

خاطرات چوی این ها 17 ساله 

 

 

_بخشی از فیکشنی که هیچوقت نوشته نشد 

 

کامنت دهی برای این مطلب فعلا قفل است
Made By Farhan TempNO.7