Maybe a badqueen?

Everything is red and blue
bad girl
bad girl سه شنبه, ۶ مهر ۱۴۰۰، ۱۲:۱۰ ق.ظ

انتقام

وقتی جوون بودم به امید انتقام زنده بودم 

میخواستم انتقام همه چیزو از مسبباش بگیرم 

بزرگتر شدم و عاقل تر شدم 

اما همچنان اتیش انتقام تو وجودم بود 

و اره انجامش دادم 

لذت بردم وقتی به پام افتاده بودن و التماس میکردن 

انگار کارما یجا بدرد خورده بود 

با لبخند به التماساشون گوش میدادم 

ولی همون روز از بیرحمی خودم ترسیدم 

من به کسی که منو به دنیا اورد رحم نکردم 

اما بعدش تک تک لحظات اومد جلوم و مانع از پشیمونی شد 

ولی انتقام فقط یه شادی موقت بود 

و به من یاد داد چیزی که از دست رفته دیگه هیچوقت نمیاد:)

 

 

خاطرات ایم یونا 32 ساله 

 

 

_بخشی از فیکشنی که هیچوقت نوشته نشد 

کامنت دهی برای این مطلب فعلا قفل است
Made By Farhan TempNO.7