Maybe a badqueen?

Everything is red and blue
bad girl
bad girl جمعه, ۱۶ مهر ۱۴۰۰، ۰۲:۱۲ ب.ظ

دروغ گفتن

دروغ گفتن و پنهان کاری خیلی اسونه 

اولش سخته اما بعدش مدام ادامش میدی 

یادمه اولین بار که دروغ گفتم میگفتم حالم خوبه 

یه لبخند مصنوعیم رو لبم بود 

اما بعدش ادامش دادم 

سالیانه سال شد 

شاید ده سالی شده باشه 

دروغا بیشتر شد 

گفتم یه زندگی ایده ال دارم 

یه خانواده بینظیر دارم 

یه عالمه دوست مهربون دارم 

اما همشون دروغی بیش نبودن 

ولی شاید بقیه انقد احمق بودن ک باور میکردن 

شایدم من حرفه ای شده بودم 

خودمم باورم شده بود انقد همه چی خوبه 

اما اون حباب کوفتی ترکید 

و بعدش بوم واقعیتو دیدم 

و فهمیدم خودمم غرق این دروغای شیرین بودم 

و الان حتی یادم نمیاد زندگی کردن چجوریه:)

 

 

خاطرات کیم تهیونگ 17 ساله 

 

 

_بخشی از فیکشنی که هیچوقت نوشته نشد 

 

کامنت دهی برای این مطلب فعلا قفل است
Made By Farhan TempNO.7