DARK DAYS 1
_همیشه میگی خستمه چرا فقط خودتو نمیکشی تا راحت شی؟
+من؟از کجا میدونی کاری نکردم؟
_تو چیزی جز حرف نیستی میگی و میخندی اما میگی خسته ای میگی کسی مثله تو اذیت نشده و تو تسلیم مشکلات شدی
+تو هنوزم همونی هیچی نمیدونی
_منظورت چیه؟
+من خودمو خیلی وقته کشتم من زنده نیستم گاهی زندگی کردن خودش نوعی مرگ تدریجیه منم دارم اینجوری خودمو میکشم اروم اروم
_چرا ؟مگه چیکار کردی؟
+هیچی من دارم تاوان گناه دیگرانو میدم...من دارم کفاره ی گناهی رو میدم که مرتکبش نشدم بیگناه مجازات میشم و میسوزم
_درکت نمیکنم
+درک هیچوقت قرارم نیست بکنی چون من منم و تو تویی تو اوج مشکلت شاید نخریدن وسیله مورد علاقت باشه اما من کوچیکترین مشکلم نداشتن قلبه:)
_بخشی از فیکشنی که نوشته نشد