ترسیدم
امشب برای اولین بار ترسیدم از مردن
من معمولا میگم مرگ حقه و این چیزا ولی اینبار نمیخواستم چیزیم بشه
فقط داشتم فک میکردم ب قولایی ک دادم ب خاطراتمون و هرچیز دیگه ای
نمیخواستم و نمیخوام ادم بدقولی باشم و نشدم
نه ی قاتل احمق دنبالم بود ن قصد خودکشی داشتم ولی شرایط بدی بود از ی ساعتی ب بعد
اما گذشت و از خدا بابت رد شدن اون دو ساعت و نیم کذایی بشدت ممنونم
اما حالا ک میبینم فک کنم منم ی نقطه ضعف بزرگ دارم ک داره تبدیل ب نقطه ی قوتم میشه
و میخوام بخاطر اون نقطه ی قوت زندگی کنم
دوست دارم نقطه ی قوت من