پرخاشگری...+ کسی که امروز مشاوره داشتی

خیره به چشمای رنگ شب دختر لب زد :

_ فکر نمیکنی داری بیش از حد با پرخاشگری رفتار میکنی؟

دختر مو چتری پرونده تلخی زد و بالاخره سرشو بالا اورد 

+پرخاشگری؟ اما من حتی نزدیک بهش هم نیستم 

زن که از حاضر جوابی های بی شمار دختر عصبی شده بود با لحن تمسخر امیزی صحبت کرد 

_نزدیک بهش هم نیستی؟ تو منو چی فرض کردی؟ همه مثله تو مرفه بی درد نیستن حق نداری با بقیه بد برخورد کنی هیرای سوکی شی 

پوزخند روی لبهای دختر پررنگ تر شد 

+ خانم شما حتی تحمل ندارید یکی باهاتون اینجوری صحبت کنه اما دارید از من ایراد میگیرین؟ و بدتر از اون به راحتی قضاوت میکنید؟ یانگ گوریوم شی یک کتاب رو از روی جلدش قضاوت نکن شاید محتواش کاری کنه توی شوک فرو بری 

و بدون توجه به زن بهت زده کوله‌پشتی مشکی رنگشو برداشت و از اتاق خارج شد و زن رو با هزاران سوال تنها گذاشت 

هیرای سوکی چی چیزی تو  رو به اینجا رسونده!؟

پررنگ ترین سوالی بود که توی ذهن زن میچرخید 

_بخشی از فیکشنی که هیچوقت قرار نیست نوشته شه 

عام فک کنم خودت فهمیدی کی هستی انگار پنج شنبه ها از ساعت ده و چهل و پنج و اینا با مشاورت حرف میزنی 

امیدوارم این هفته همه چیز طبق انتظارت خوب پیش رفته باشه 

حتی اگرم پیش نرفت اشکال نداره تو تلاشتو کردی بقیش مهم نیست 

ولی من مطمئنم تو از همه بهتری و من از ته ته قلبم دوست دارم یونو؟ 

مواظب خودت باش