منو ببخش تهیونگا
- جونگکوکا
+هوم؟
با نشنیدن اون کلمات همیشگی بازم بغض همیشگیش به سراغش اومد
- بیا ...بیا جدا شیم (جلوموبگیر خواهش میکنم ..)
پسر با سردی چشماشو چرخوند
+چرا؟ نکنه باز بخاطر وقت نداشتنم قلب احمقت شکسته
تهیونگ شکسته تر از همیشه لبخندی زد
- قلبم بخاطر رفتارات نه بخاطر خیانتت با نونام ریان نونا شکست(انکارش کن جونگکوکا یا اصن بگو اشتباه کردی من میبخشمت لعنتی)
برخلاف تصورات تهیونگ پسر با چهره ای کاملا خنثی و ناخوانا نگاهش کرد
+ انتظار داشتم زودتر میفهمیدی واقعا که احمقی حالا چطور فهمیدی ته ته کوچولو؟
سعی کرد جلوی توده ی مزخرف توی گلوشو بگیره
- دیدمتون اونشب توی بار (بگو اشتباه دیدم خواهش میکنم)
بازم خنثی بود
+ خیله خب پس فک کنم همه چی تموم شده
- اره تموم شده جونگکوکا ممنونم که تحملم کردی و گذاشتی حس زنده بودن بکنم...ممنونم که با تمام نقصام حتی شده به دروغ گفتی دوسم داری هیچوقت فراموشت نمیکنم
منتظر حرفی از جانب جونگکوک نموند و با قدم های اروم سمت در کافه رفت
با هر قدم یه خاطره براش زنده میشد
اولین قدم اعتراف شیرینشون
دومین قدم اولین بوسشون
سومین قدم نامزدیشون
به اخرین قدم که رسید لحظه ای تردید کرد
(جونگکوکاجلوموبگیر خواهش میکنم نزار تموم بشه نزار برم)
اما جونگکوک هیچوقت برش نگردوند
و تهیونگ هیچوقت پشت سرش رو نگاه نکرد
بعضی چیزا با عشق و احساسات درست نمیشن
عشق قادر به درست کردن همه چیز نیست
و گاهی بعضی ادما برای هم ساخته نشدن
هرچقدرم حس بینشون عمیق باشه تاثیری نداره چون تا ابد اون کمبود تو رابطشون حس میشه
تهیونگ بهترین کار ممکن رو کرد اون خودشو شکست اما درگیر یه دروغ نشد
اون کاریو کرد که به نفع همه بود
شاید بنظر خیلیا احمقانه یا احساساتی بود کارش ولی منطقی ترین کار ممکن بود
اون جونگکوک رو ول کرد قبل از اینکه اون کاری بکنه
اون بخاطر خود جونگکوک ولش کرد
و این داستان تبدیل شد به سداند ترین داستان هپی اند دنیا:)
- بخشی از فیکشی که هیچوقت نوشته نشد
تهیونگا منو ببخش باید جلوشو میگرفتم
نباید میزاشتم اون حس لعنتی عمیق شه
من یه احمقم که باورش داشتم ای کاش نمیگفتم من با اونا فرق دارم
من باید فقط عبرت میگرفتم و لجبازی نمیکردم اما نکردم
من خودمو، تورو، قلبمو شکوندم
منو ببخش و مواظب قلبت توی زندگی بعدی باش:)
_ نامه ای از تهیونگ 27 ساله به تهیونگ 16 ساله
پ.ن: نظرتون راجب این یکی چیه؟
پ.ن2: دلم میخواد بازم بنویسم