Maybe a badqueen?

Everything is red and blue
bad girl
bad girl يكشنبه, ۲۸ آذر ۱۴۰۰، ۱۱:۰۰ ب.ظ

عشق و دیوانگی+ ی بخش مهم

 

 

 

 

 

 

بی توجه به افرادی که با چهره های ناخوانا بهش نگاه میکردن قهقهه میزد 

حماقتای تمام این دوسال مثله یک فیلم درام جلوی چشماش بود 

دیدارشون داخل مدرسه ...

آشنا شدنشون به لطف سولمیتش...

اعترافشون به هم ...

همه ی اولیناشون  رو جلوی چشماش دید...

زمان بیرحم بود و خیلی زود گذشت

و اون با حقایقی که نباید روبرو شد 

اون نباید میفهمید تمام این دوسال دروغی شیرین بیش نبوده...

اون نباید میفهمید فردی که قلبشو بهش باخته بود از یزمانی به بعد دیگه عاشقش نبود ..

اون نباید میفهمید عشقش عاشق بهترین دوست و سولمیتش شده بود..

زندگی نباید اینجوری میکرد باهاش...

اشکاش بی رحمانه گونه هاشو خیس کرده بودن 

پاهاش از راه رفتن زیاد درد میکرد ...

چشماش میسوخت...

ولی اهمیتی داشت؟ نه اهمیتی نداشت تا زمانیکه قلبش سوخته بود 

قلب!؟ هه دیگه قلبی نمیشد گفت وجود داره 

نه دیگه قلبی نبود که بشکنه ...

دیگه ادمی نبود که تحمل کنه بیشتر از حدش بود مشکلات..

نگاهی به نرده های کنار پشت بوم انداخت 

میتونست نه؟ 

به خودش حق میداد اون فقط خسته بود و زیادی بی پناه...

با قدم های سست به لبه نزدیک شد 

حتی مطمئن نبود این رو میخواد یا نه ولی راهه دیگه ای نبود نه؟ 

به دور و برش نگاه کرد همه رفته بودن تنهای تنها بود 

یک قدم تا پایان زندگیش مونده بود 

اگه یروز بهش میگفتن قراره از اون جدا بشه ...

قراره تو روزی که میخواست رابطشونو به همه بگه رابطه مخفیانه دوستش و مثلا عشقش لو بره ...

قرار نبود بفهمه توی این دوسال فقط چند ماه اون عاشقش بود یا حداقل فکر میکرد عاشقشه ....

قرار نبود زندگی انقدر مزخرف باشه ...

_ صبر کن خواهش میکنم 

با شنیدن صدای دوست قدیمیش پوزخند تلخی زد

+ چیکار داری؟ چیزی مونده بخوای ازم بگیری هیونگ؟ بیا بگیر و برو اگه هست 

صداش از شدت بغض و خشم میلرزید

دست خودش نبود سخت بود باور کنه هیونگش که جای برادرش بود اینکارو کرده 

_ اون رفته ... اون دیگه زنده نیست لعنتی 

این دیگه اخرش بود 

اخر داستان جئون جونگکوک و کیم تهیونگ مرگ بود درسته؟

جونگکوک نباید میمرد اون نباید تنهاش میذاشت 

حتما اینم یکی از شوخیای مزخرف جیمینی هیونگش بود 

اما اشک توی چشمای هیونگش خلاف اینو میگفت 

نه کوکی زنده بود اره ..

اون زنده بود نه ؟ 

اون باید زنده میموند 

تهیونگ ازش متنفر بود اما بیشتر از اون متنفر بود که مثه دیوونه ها هنوز عاشقشه 

کم کم همه به بالای ساختمون اومدن و به اون دونفر نگاه میکردن

نتونست جلوی خودشو بگیره میخندید با صدای بلند دیگه مهم نبود بقیه فکر کنن اون دیوونست 

اره اون دیوونه بود دیوونه ی جونگکوک بود 

اون از زندگی بدون کوک میترسید ...

 اون پسر دیوونه فقط عاشق بود 

راست میگن عشق مال دیوونه هاست حتی اگه دیوونه نباشی اخرش دیوونه میشی...

 

 

_ بخشی از فیکی که نوشته نخواهد شد

 

 

 

 

+ ای شمایی که میگید عمومی بزار بیا اینم عمومی ببینم چیکار دارید=-=

++ نمیدونم چ عادت نکبت باریه من دارم کوک شخصیت منفی باشهXDDDD

+++ فردا باز از صب مدرسم خدایااااا ب کدامین گناه درسو افریدی؟TT

++++ ای اونایی ک اعتراض داشتین من بیشتر پستامو پیشنویس زدم بقیه هم میزنم امیدوارم دلتون خنک شده باشه 

+++++ این عجیبه بگم من دیگه فیک نمیخونم؟ فقط تصمیم دارم وانشات هیتوکا رو بخونم ...خودم باورم نمیشد ترکش کنم یروز خصوصا ژانر اسماتXDDDD

++++++ دنبال ی کیدرامای درستم ولی گاددددد هرچی نیستتتت همه سرشار از کلیشه و من هنوز تا هنوزه نمیدونم چرا شخصیتای مرد دوم انقدددد مظلومنننننننTT

+++++++ ی ادم نکبتی ب من میگه تو شبیه این پیرمرده تو کارتون آپ هستی و میدونید عکس اینکه تایپ دوتامون یکیه رو فرستاد لعنتXDDDD اها اینم بگم من اصن اهل پست احساسی نیستم و اخرش مثه الان سم مینویسم جیوو میدونهXDDDD

++++++++ اقا بعضی ازین پیرزنا خیلی رو نرومن نمیدونم چرا انقد عشق اینو دارن ک یا غر بزنن یا در پی بدبخت کردن یا ب عبارتی مزدوج کردن بچه هاشونن=-=  

راستی نوشتنم بدتر نشده؟ خودم بنظرم یجوریه ...نیست؟

 

اها اینم بگم تو دلم مونده خانم محترم شعور داشتم خوب چیزیه هوم؟ جیوو اونقدری خوب هست ک ب ابراز نظرات چرتی از جانب افرادی مث تو نیاز نداشته باش مراقب حرفات و کارات باش جیوو جزو افرادیه روش حساسم اوکی؟ دفعه بعد اروم نمیمونم بیبی هانی لاو

تهش این سم قدیمیو نمیگفتم تو دلم میموندXDDDD

 

جدی یچی بگم انگار جنون بستن عمومی بیقرار گرفتم اصن یجوریه پیشم ولی خصوصی همیشه ب روتون باشه خوشحال میشم با حرف زدن*^*

 

 

 

 

 

کامنت دهی برای این مطلب فعلا قفل است
Made By Farhan TempNO.7