My heart for you
لبامو گاز میگیرم که مبادا بغضم بشکنه
مبادا اخرین سد دفاعی بین منو بقیه از بین بره
ادما ترسای زیادی دارن
ولی بزرگترین ترس من دیده شدنه
من میترسم بقیه ضعفمو ببینن
ببینن پشت ظاهر سرد و مغرورم چه ادمی پنهان شده
ادمی که حتی اعتماد به نفس کافی برای رسیدن به رویاهاشم نداره
ادمی که از ترس دیده شدن شبا فقط میتونه خودش باشه
ادمی که خوب وانمود کردن رو یاد گرفته
جوری لبخند میزنم و وانمود میکنم شادم که گاهی خودمم باورم میشه
اما من شکستم
من فقط یه عروسک دست دیگرانم
عروسکی که اختیاری از خودش نداره
من جسمم سالمه اما روحم زخمیه
یه جمله هست که میگه
روح ادما توی سنی میمونه که توش زخم خوردن و اسیب دیدن
ممکنه جسمشون رشد کنه اما روحشون نه
روح من توی بچگیم مونده
زیر همون میز چوبی من اون دختر کوچولو رو میبینم
که منتظر اینه بالاخره دستشو بگیرن
ولی نمیدونه تا الان کسی جز خودش نمیتونه نجاتش بده
_ خاطرات کیم ریان 19 ساله