Maybe a badqueen?

Everything is red and blue
bad girl
bad girl سه شنبه, ۷ دی ۱۴۰۰، ۱۱:۲۵ ب.ظ

My heart for you

لبامو گاز میگیرم که مبادا بغضم بشکنه 

مبادا اخرین سد دفاعی بین منو بقیه از بین بره 

ادما ترسای زیادی دارن

ولی بزرگترین ترس من دیده شدنه 

من می‌ترسم بقیه ضعفمو ببینن 

ببینن پشت ظاهر سرد و مغرورم چه ادمی پنهان شده

ادمی که حتی اعتماد به نفس کافی برای رسیدن به رویاهاشم نداره 

ادمی که از ترس دیده شدن شبا فقط میتونه خودش باشه 

ادمی که خوب وانمود کردن رو یاد گرفته 

جوری لبخند میزنم و وانمود میکنم شادم که گاهی خودمم باورم میشه 

اما من شکستم 

من فقط یه عروسک دست دیگرانم 

عروسکی که اختیاری از خودش نداره 

من جسمم سالمه اما روحم زخمیه 

یه جمله هست که میگه 

روح ادما توی سنی میمونه که توش زخم خوردن و اسیب دیدن

ممکنه جسمشون رشد کنه اما روحشون نه

روح من توی بچگیم مونده 

زیر همون میز چوبی من اون دختر کوچولو رو میبینم 

که منتظر اینه بالاخره دستشو بگیرن 

ولی نمیدونه تا الان کسی جز خودش نمیتونه نجاتش بده 

 

 

_ خاطرات کیم ریان 19 ساله 

 

 

کامنت دهی برای این مطلب فعلا قفل است
Made By Farhan TempNO.7