Die
من تنها زندگی میکردم تا اینکه...
تو اومدی
من زندگی رو با تو یاد گرفتم
من دوست داشتم
فراتر از رومئو و ژولیت و هر عاشقانه ای
اما کجای دنیا عاشقا بهم رسیدن؟
عاشقا بهم نمیرسن
اخر داستان ما مثله دراماهای سد اند بود
یکی تا ابد عاشق و دیگری زیر چندین متر خاک
روزی که با دستای خودم خاک رو میریختم روت نفس نمیکشیدم
چند سال گذشت؟
بقیه میگن یازده ساله اما برای من انگار میلیون ها سال گذشته
دلم برات تنگ شده لعنتی
نمیخوای بیای تو خوابم؟
بزار حس کنم کنارمی حداقل
_ خاطرات کیم شیون 32 ساله