Maybe a badqueen?

Everything is red and blue
bad girl
bad girl شنبه, ۲ بهمن ۱۴۰۰، ۰۹:۴۷ ب.ظ

End of love

 

 

 

 

 

 

با چشمایی که از اشک برق میزد به مرد سنگدل روبروش زل زد یعنی ارزشش همینقدر بود؟ 

انقدر ازش متنفر بود که جلوی چشمای عاشقش به یکی دیگه پیشنهاد رقصیدن میداد؟ 

با قرار گرفتن دستای ظریف دختر داخل دستای مرد اولین قطره ی اشکش از چشماش پایین اومد 

وقتی مرد دستایی که یک زمانی متعلق به اون بودن و با عشق و علاقه نوازشش میکردن دور کمر باریک اون دختر حلقه کرد ، سوزش عجیبی توی قلبش حس میکرد

شکستن دل واژه ی عجیبیه نه؟ 

ولی اون الان درکش میکرد دلش شکسته بود و هیچوقت انقدر احساس حقارت نکرده بود ...

با قدم های لرزون به سمت اون دو نفر رفت دست سردشو به ارومی روی شونه ی مرد گذاشت و اونو متوجه خودش کرد

+ اوپا نکن اینکارو خواهش میکنم ازت...یعنی اصلا برات ارزشی ندارم که بخاطرم بتونی از موقعیتت بگذری؟

مرد با پوزخندی که این مدت چاشنی صورتش شده بود با تمسخر به چهره ناراحت دختر نگاه کرد 

- ارزش؟ من حتی ادم حسابت نمیکنم جیوون شی و در جواب سوالت باید بگم من خیلی وقته ازت گذشتم چون تو در برابر موقعیت آینده ی من هیچی نیستی جز یه دختر عادی که تا ابد همین میمونه

تموم شد تنها چیزی که حس کرد بعدش سیاهی مطلق بود و تمام! 

 

 

- یه داستان فی البداهه 

کامنت دهی برای این مطلب فعلا قفل است
Made By Farhan TempNO.7