Maybe a badqueen?

Everything is red and blue
bad girl
bad girl دوشنبه, ۱۱ بهمن ۱۴۰۰، ۰۸:۱۹ ب.ظ

Save me

طبق عادت این دو هفته روبروی هم توی کافه نشسته بودن و از قهوشون لذت میبردن 

+ خوشحالم که بازم میبینمت انگار تو این دو هفته بخشی از زندگیم شدی

دختر لبخند ارومی زد 

- برای منم همینطوره انگار اگه نیام نمیتونم به زندگی روز مرم برسم 

+ هنوزم درسته سرد بنظر میای ولی الان میشه بازم باهات به راحتی حرف زد 

- اوهوم چیزی تغییر نکرده هنوزم برای خیلی چیزا وقت ندارم ولی الان راحت‌ترم

+ یعنی چطور؟ 

- هنوزم از ادما ، از خودم، از هرچیزی مربوطه متنفرم ولی میدونی یه دوست بهم یاد داد سخت نگیر به زندگی... هر چقدر بیشتر سخت بگیری بیشتر اذیت میشی... گاهی باید احساساتتو نشون بدی... نشون بده ناراحتی گریه کن ... نشون بده خوشحالی لبخند بزن... نشون بده عصبانی هستی و فریاد بکش ولی سکوت نکن...

به چشمای دختر خیره شد

+ چرا سکوت نکن؟ 

- چون با سکوت کردن در حق خودت بد میکنی... در حق تویی که بهت بد شده بود... من چندین سال سکوت کردم و میدونم خواهم کرد ولی دوست ندارم بقیه مثله من باشن... این بده تویی که توی تاریکی گیر افتادی رو رها کنن و ما آدما همیشه خودمونو توی اون تاریکی رها میکنیم 

+ الان تو خودتو از تاریکی نجات دادی؟ 

- نه من خودمو نجات ندادم و نمیتونم بدم شاید بگی ضعیفم اما دیر شده برای نجات دادن در عوض من خودمو بخشیدم... من بی گناه بودم و تنها گناهم شاید ساده بودنم بود ... اون بچه هنوز زیر همون سرسره هست ولی الان گریه نمیکنه... الان نمیترسه... الان فقط زندگی میکنه 

+ دلتنگت بودم...دلتنگ تویی که بی پروا بودی 

دختر لبخند کوتاهی زد 

- من برگشتم اوپا دیر یا زود رو نمیدونم ولی برگشتم 

 

 

- بخشی از فیکشنی که بازم بدلیل گشادی من  نوشته نشد

 

کامنت دهی برای این مطلب فعلا قفل است
Made By Farhan TempNO.7