اولین روز : به نظر خودت چه چیزی در شخصیتت جالبه ؟
اممم احتمالا منطقی بودنم من ادم بشدت منطقیم و خیلی کم پیش میاد به احساساتم اهمیت بدم و احتمالا زیادی از حد باهوش و تیزبین بودنمه گاهی قبل از اینکه بقیه بم بگن من خیلی چیزا رو میفهمم
دومین روز : اگه بخوای یه استارت- آپ ( همون بیزینس و تجارت ) راه بندازی، اون در مورد چی خواهد بود ؟
عاممم کارخونه شکلات تلخ لعنتی خیلی خوش طعمه
سومین روز : شب یا روز و چرا ؟
شب بخاطر ارامشش و از همه مهم تر نبودن کسی کنارم
چهارمین روز : ترجیح میدی به دریا بری یا کوه ؟
دریا قشنگ تره
پنجمین روز : به بهشت و جهنم اعتقاد داری ؟
اره اعتقاد دارم و اینکه از نظر من جهنم هرکسی اون عذاب وجدانیه ک تحملش میکنه
ششمین روز : خیال یا واقعیت و چرا ؟
واقعیت...ترجیح میدم چیزیو باور کنم ک وجود داره نه چیزی ک قرار نیس بش برسم قبلا وقتی مثلا ی بچه ده ساله بودم خیلییییی خیال پرداز بودم اما الان اصلا از اهل حتی رویا داشتنم نیستم
هفتمین روز : آیا خودت رو فردی برنامه ریز میدونی؟
اممم یجورایی اره برنامه ریزیم خوبه
هشتمین روز : زندگی برای کار، یا کار برای زندگی ؟
کار برای زندگی
ما برای اینکه زندگی کنیم باید کار کنیم
نهمین روز : مسئولیتی که ازش سر باز میزنی ( از انجامش امتناع میکنی ).
کارای خونه از کوچیکترینش مثه جمع کردن سفره بگیر تا بزرگاش فقط یبار انجام دادم فک کنم
اخیرا مراقبت کردن از سایرین نزدیکان:/
اهمیت ندادن به سلامت جسمی
همینا به ذهنم رسید
دهمین روز : چیزهایی که تو رو قدرتمند و توانمند میکنن.
اهمیت ندادن به اطرافیان مزخرف
مستقل بودن
سالم غذاخوردن و زندگی کردن تقریبا
بی اهمیتی نسبت به مشکلات اطرافم جدیدن تو خونه
نشون ندادن احساسات واقعی
درونگرا بودن
گوش دادن به کسایی که واقعا نیاز بهش شنیده شدن دارن
یازدهمین روز : به نظرت گیاهخواری صحیحه ؟
خیر بشدت مخالف گیاهخواریم ولی خب هرکسی سلیقه ای داره منم گوشت خوارم بشدت و بنظرم خیلی از پروتیین هایی ک توی گوشت هست توی گیاه نیست از طرف دیگه فقط زمانی ک میخواستم رژیم بگیرم مجبور شدم تقریبا سه ماه به گیاهخواری رو بیارم برا همین ابدا خوشم نمیاد ازش بهرحال ادما متفاوتن و این نظر منه
دوازدهمین روز : لیست ده چیزی که نمایانگر تو هستن
_the truth untold
_Black swan
_Fox and wolf
_باله
راستش فقط همیناست دیگه چیزی نیست
سیزدهمین روز : ده چیز رو نام ببر که بهت استرس میدن.
راستش من ادم بشدت استرسیم و اینو پون و نونای جینگولمم فهمیدن
-اینده
_دور شدن از کسایی ک دوسشون دارم
_فهمیدن بودنم تو بیان توسط دد گرامی
_باختن
_امتحان
_حال بد اطرافیانم
_گم شدن دفتر خاطراتم
_فاش شدن رازام
_قبول شدن تو کنکور
_سروصدا و دعوا کردن
_دیدن کسایی ک ازشون بدم میاد
_از دست دادن کسایی ک دوسشون دارم
چهاردهمین روز : اگه میتونستی پنج تا حرفه/اخلاق/مسیر زندگی ت رو عوض کنی، اونها چی بودن؟
قطعا این بود ک کمتر منطقی میبودم و بیشتر ب بقیه کمک میکردم و انقد مطیع چن نفر خاص نبودم و سرکش و عوضی بار میومدم و گیتار زدن و نقاشیو ادامه میدادم و الکی خودمو اذیت نمیکردم و بیشتر خودمو دوس داشتم
پونزدهمین روز : در مورد چیزهایی که میخوای تو کشورت تغییر بدی بنویس.
قطعا برداشتن کنکور سراسری و یه روش راحت برای طلاق و اینکه بچه ها با والدین تا اوجش پونزده سالگی زندگی کنن و بعدش برن خونه خودشون
ازدواج رو ممنوع کنن:/ جدن یکی از فانتزیامه
و اینکه هرکسی بتونه بدون معدل و کنکور و اینا شغلشو انتخاب کنه
شونزدهمین روز : نظرت در مورد داشتن فرزند.
مخالف صددرصدی بچه داشتنم چون معتقدم مادر خوبی نمیشم و دلیل دارم براش از طرفی من ادمیم ک ابدا بتونم بودن کسی کنارمو تحمل کنم چ برسه ب ی بچه و دوس ندارم چیزی مانع موفقیتم بشه حتی اگه اون چیز خانوادم یا بچه و این کوفت و زهرماریا باشه
در اخر من دوس ندارم کسیو بدبخت کنم و بیارم جایی ک ارزش بودن رو نداره
هفدهمین روز : از تولد تا مرگتون رو به صورت طرح کلی ( یه جور خلاصه ) بنویسید.
یک تا چهارسالگی:راه رفتن,حرف زدن
پنج تا ده سالگی:تغییرات کلی از احساسات به منطق,دور شدن از خیلیا,درونگرایی,کیپاپر شدن
یازده تا چهارده سالگی:درس خون شدن,غذا خوردن بشدت,خودخواهی,برداشتن چتری هام بعد از شیش سال و تغییر مدل موهام
پونزده تا هفده سالگی:بازم درس خونی,کم حرفی,ورزش کردن,رژیم گرفتن بصورت جدی,سرد شدن نسبت به همه,یاد گیری بی تفاوتی,کنار اومدن با همه چیز
هجده تا پایان عمرم:نمیدونم
هجدهمین روز : قهرمان بچگی های تو کی بوده؟
کسی نبوده جدن شااااااید مامانم بود چون اون ی زن همه چیز تموم بود ولی بعدن اصلا کسی نبود ک من تو ذهنم ساختم پس قهرمانی یجورایی نداشتم و ندارم
نوزدهمین روز : یه نامه به اولین عشقت
اهم سلام عشق اولم عاا نمد چی بگم راستش البته من خیلی بچه بودم که اسم تورو گذاشتم عشق
اممم چیزی برا گفتن ندارم فقط اینکه خداروشکررر از شرت راحت شدم و دارم زندگیمو میکنم
بیستمین روز : پدر و مادرت چطور با هم آشنا شدن ؟
دقیق نمیدونم ولی فک کنم فامیل بودن ؟!اره فامیل بودن دختر خاله و پسر خاله متاسفانهههههههههه تف بر ازدواج مخصوصا فامیلیش
بیست و یکمین روز : پنج چیز برای به یاد آوردن، وقتی اوضاع سخت و غیرقابل تحمله.
1.هنوز عطرای زیادی مونده که تست نکردم و مغازه عطرفروشی نخریدمXD
2.یکی داره بخاطرم تلاش میکنه
3.من باید برم دانشگاه و مستقل شم
4.نمیدونم
5.نمیدونم فک نکنم چیزی باشه
+مدیونید فک کنید من دیوونه عطر و ادکلنم
بیست و دومین روز : من خوشحالم که این چیزها در این ماه برام اتفاق افتاد :
دونفر ازدواجشون کنسل شد خداروشکررر
دوتا عطری که دوس داشتمو خریدم هرچند فیک
تو ازمایشم چیز چندان خاصی نبود
موهامو خرمایی کردم
لاک جدید خریدم
جزء سی قرانو حفظ کردم
درسام تموم شدن
بالاخره فهمیدم میخوام چیکاره بشم
بابام کمتر میومد خونه
دو کیلو ورزن کم کردم
و همین دیگه فک کنم
نصف لباسامو بخشیدم به بقیه
بیست و سومین روز : کاری که میخوای انجام بدی تا در یادها بمونه
به بقیه گوش کنم تا اخرین لحظه عمرم
خشونت مدرسه ای رو ریشه کن کنم
به قاتلین قتل های غیرعمد کمک کنم
و به سازمان جهانی یونیسف بپیوندم
به بچه های بی سرپرست و بدسرپرست کمک کنم
جاست دیس
بیست و چهارمین روز : چه کارایی انجام میدی وقتی میخوای از ( از مشکلات و سختی ها ) فرار کنی ؟
🗝
هیچی فقط منتظر میمونم تا بالاخره تموم شه گاهیم چند تا ظرف میشورم ولی خودمم میدونم فرار کردن از سختی ها غیرممکنه
بیست و پنجمین روز : فصل مورد علاقت و چرا ؟
تابستون D:
زمستون
چون سرده
بیست و ششمین روز : سبک خوراکی و غذایی مورد علاقت.
انواع مرغ فقط تو خورشت نه
غذاهای کبابیو دوس دارم
غذاهای ایتالیایی هم عالین
همبرگر و مرغ سوخاریم میدوستم
خرچنگم دوس دارم اما ماهی ومیگو نه زیاد
بیست و هفتمین روز : زندگی کاری ایده آل خودت رو چطوری تصور میکنی؟
یه زندگی ک داخلش خودم تنها باشم تو یه خونه نسبتا کوچیک خودم کار کنم و زندگیمو بچرخونم
بیست و هشتمین روز : پنج چیزی تو رو سرخوش میکنه؟
ترجمه کردن
غذا خوردن
لبخند اوردن ب لب بقیه
شنا کردن
دویدن
بیست و نهمین روز : آیا حضور من، در دنیا تغییری ایجاد کرده ؟
نه قطعا نکرده فقط به لطف بعضی چیزای بنده خانوادم نسبت ب بقیه جایگاه بالاتری دارن
سی امین روز : به چه کسی شباهت ( از لحاظ ظاهر ) داری ؟
راستش یکم خیلی کم ب بابام شباهتی به مامانم ندارم چهرمون از همه لحاظ برعکسه
اما کپی برابر اصل یکی دیگه هم هستم فقط موهای من خیلی بلند و صافه موهای اون کوتاهه
اند پایان چالش بالاخره اینم تموم شد جدن خسته نباشم