Maybe a badqueen?

Everything is red and blue
۲۹ مطلب در دی ۱۴۰۰ ثبت شده است
bad girl
bad girl جمعه, ۱۰ دی ۱۴۰۰، ۰۳:۵۳ ب.ظ

محکوم

با قدم های آهسته مسیر همیشگیش رو طی میکرد 

طول این چندین سال یکبارم نشده بود تغییری توی زندگیش ایجاد کنه 

فکر میکرد با کوچکترین تغییر خاطراتش پاک میشن 

خاطراتی که چندین سال با عشق ساخته بود 

اون فقط بخاطر همون خاطرات زنده بود 

خاطراتی که در عین تلخی شیرینی خاصی توی دلش بوجود میاوردن

روی صندلی های فلزی ایستگاه مترو نشست 

یاد خنده های از ته دلشون اینجا افتاد وقتایی که با شیطنت حرص دوستاشونو در میاوردن 

خنده های مستطیلی اون و لبخندهای خرگوشی خودش 

دلتنگش بود ....دلتنگ وجود ارامش بخشش

با به یاد آوردن اخرین روزهاشون نتونست جلوی اشکی که توی چشماش حلقه میزنه رو بگیره 

اخرین روزا اونا شاد نبودن...

بینشون فرسنگها فاصله افتاده بود 

خودشون اسمشو گذاشته بودن غرور ولی غرور نبود 

دیگه عشق افسانه ای بینشون از بین رفته بود 

اونم توی بدترین زمان ممکن 

روزی که بهش گفت بیا جدا بشیم 

اون فقط سکوت کرد ولی هیچوقت فکر نمیکرد جدایی انقد دردناک باشه 

بعد از اونروز دیگه خبری از خنده های کیوت خرگوشیش نبود اون فقط نفس میکشید چون نمیتونست بمیره 

اون دیگه قلبی نداشت ...

فقط منتظر بود بالاخره خورشید اونم غروب کنه شاید ازین خلأ راحت شه 

bad girl
bad girl سه شنبه, ۷ دی ۱۴۰۰، ۱۱:۲۵ ب.ظ

My heart for you

لبامو گاز میگیرم که مبادا بغضم بشکنه 

مبادا اخرین سد دفاعی بین منو بقیه از بین بره 

ادما ترسای زیادی دارن

ولی بزرگترین ترس من دیده شدنه 

من می‌ترسم بقیه ضعفمو ببینن 

ببینن پشت ظاهر سرد و مغرورم چه ادمی پنهان شده

ادمی که حتی اعتماد به نفس کافی برای رسیدن به رویاهاشم نداره 

ادمی که از ترس دیده شدن شبا فقط میتونه خودش باشه 

ادمی که خوب وانمود کردن رو یاد گرفته 

جوری لبخند میزنم و وانمود میکنم شادم که گاهی خودمم باورم میشه 

اما من شکستم 

من فقط یه عروسک دست دیگرانم 

عروسکی که اختیاری از خودش نداره 

من جسمم سالمه اما روحم زخمیه 

یه جمله هست که میگه 

روح ادما توی سنی میمونه که توش زخم خوردن و اسیب دیدن

ممکنه جسمشون رشد کنه اما روحشون نه

روح من توی بچگیم مونده 

زیر همون میز چوبی من اون دختر کوچولو رو میبینم 

که منتظر اینه بالاخره دستشو بگیرن 

ولی نمیدونه تا الان کسی جز خودش نمیتونه نجاتش بده 

 

 

_ خاطرات کیم ریان 19 ساله 

 

 

bad girl
bad girl دوشنبه, ۶ دی ۱۴۰۰، ۱۱:۵۰ ق.ظ

اوکی

وقتی برای معدل بیست میخونم 

و زبانو ب معنای واقعی کلمه گند میزنم 

حالم از درس و رشته ی تجربی و هرکوفتی بهم میخوره 

حتی یادم نمیاد سوالا چی بود و چیا زدم 

اگه نخونده بودم دلم نمیسوخت انقد ولی خونده بودم خیلیم زیاد 

bad girl
bad girl جمعه, ۳ دی ۱۴۰۰، ۱۲:۰۰ ق.ظ

00:00 Clock

Day 18

 

Be ok just this 

 

 

 

پ.ن:  وقتی برگردی قطعا متعجب میشی 

bad girl
bad girl پنجشنبه, ۲ دی ۱۴۰۰، ۰۹:۳۶ ب.ظ

چالش خود نویسی# 29

29. درباره کاری بنویس که الان انجامش میدی اما قبلا نمیتونستی و برات سخت بوده. چطور تونستی موفق بشی و انجامش بدی؟

 

خب تو تاریکی خوابیدن من قبلا نمیتونستم ولی الان برام فرقی نداره 

چطوری!؟ یادم نیس واقعا 

 

 

30. اگر میتونستی یه برنامه تلویزیونی بسازی، داستانش درباره چی باشه؟ 

 

راجب نمیدونم شاید خودم؟ شاید ی موضوع اجتماعی باشه

 

 

 

بالاخره تمام شد ممنون سلین

bad girl
bad girl پنجشنبه, ۲ دی ۱۴۰۰، ۰۵:۴۳ ب.ظ

Spring day

دلم برات تنگ میشه
보고 싶다

گفتن این حرف باعث می شود که بیشتر ببینم
이렇게 말하니까 더 보고 싶다

حتی با نگاه کردن به عکس های شما، من می خواهم شما را ببینم
너희 사진을 보고 있어도 보고 싶다

زمان خیلی سریع
너무 야속한 시간

من از ما متنفرم
나는 우리가 밉다

حالا حتی دیدن چهره هم برایمان سخت است
이제 얼굴 한 번 보는 것조차 힘들어진 우리가

اینجا تمام زمستان است
여긴 온통 겨울뿐이야

زمستان در ماه اوت می آید
8월에도 겨울이 와

قلب من در زمان می چرخد
마음은 시간을 달려가네

برف شکن تنها مانده است
홀로 남은 설국열차

دستت را بگیر و برو آن سوی دنیا
니 손 잡고 지구 반대편까지 가

من می خواهم این زمستان را تمام کنم
이 겨울을 끝내고파

چقدر حسرت باید مثل برف ببارد
그리움들이 얼마나 눈처럼 내려야

آیا آن روز بهاری خواهد آمد، دوست؟
그 봄날이 올까, friend

مثل غبار کوچکی که در هوا شناور است
허공을 떠도는 작은 먼지처럼

مثل کمی غبار
작은 먼지처럼

اگر برف در حال پرواز است
날리는 눈이 나라면

کاش کمی زودتر به تو برسم
조금 더 빨리 네게 닿을 수 있을 텐데

دانه های برف می ریزند
눈꽃이 떨어져요

دوباره دارم دورتر میشم
또 조금씩 멀어져요

دلم برات تنگ شده (دلم برات تنگ شده)
보고 싶다 (보고 싶다)

دلم برات تنگ شده (دلم برات تنگ شده)
보고 싶다 (보고 싶다)

چقدر منتظر بمانم
얼마나 기다려야

من باید چند شب دیگر بیدار بمانم
또 몇 밤을 더 새워야

آیا تو را خواهم دید (آیا تو را خواهم دید)
널 보게 될까 (널 보게 될까)

آیا ملاقات خواهیم کرد (آیا ملاقات خواهیم کرد)
만나게 될까 (만나게 될까)

پس از پایان زمستان سرد
추운 겨울 끝을 지나

تا دوباره بهار بیاید
다시 봄날이 올 때까지

تا زمانی که شکوفا شود
꽃 피울 때까지

کمی بیشتر آنجا بمان، آنجا بمان
그곳에 좀 더 머물러줘, 머물러줘

آیا تغییر کردی (تغییر کردی)
니가 변한 건지 (니가 변한 건지)

یا تغییر کردم (آیا تغییر کردم)
아니면 내가 변한 건지 (내가 변한 건지)

حتی از گذر زمان در این لحظه متنفرم
이 순간 흐르는 시간조차 미워

چه چیزی را تغییر داده ایم
우리가 변한 거지 뭐

همه اینطوری هستند
모두가 그런 거지 뭐

آره ازت متنفرم ولی رفتی
그래 밉다 니가 넌 떠났지만

حتی یک روز هم فراموشت نکردم
단 하루도 너를 잊은 적이 없었지 난

راستش دلم برات تنگ شده ولی پاکت میکنم
솔직히 보고 싶은데 이만 너를 지울게

زیرا این کار کمتر از اینکه از شما رنجیده خاطر شود به درد شما می خورد
그게 널 원망하기보단 덜 아프니까

مثل دود سردت میدم
시린 널 불어내 본다 연기처럼

مثل دود سفید
하얀 연기처럼

حتی اگر با کلمات پاکش کنم
말로는 지운다 해도

در واقع من هنوز نمی توانم شما را رها کنم
사실 난 아직 널 보내지 못하는데

دانه های برف می ریزند
눈꽃이 떨어져요

دوباره دارم دورتر میشم
또 조금씩 멀어져요

دلم برات تنگ شده (دلم برات تنگ شده)
보고 싶다 (보고 싶다)

دلم برات تنگ شده (دلم برات تنگ شده)
보고 싶다 (보고 싶다)

چقدر منتظر بمانم
얼마나 기다려야

من باید چند شب دیگر بیدار بمانم
또 몇 밤을 더 새워야

آیا تو را خواهم دید (آیا تو را خواهم دید)
널 보게 될까 (널 보게 될까)

آیا ملاقات خواهیم کرد (آیا ملاقات خواهیم کرد)
만나게 될까 (만나게 될까)

شما همه چیز را می دانید، شما بهترین دوست من هستید
You know it all, you're my best friend

دوباره صبح خواهد آمد
아침은 다시 올 거야

هر تاریکی، هر فصلی
어떤 어둠도 어떤 계절도

چون نمی تواند برای همیشه باشد
영원할 순 없으니까

شکوفه های گیلاس شکوفا می شوند
벚꽃이 피나 봐요

این زمستان تمام شد
이 겨울도 끝이 나요

دلم برات تنگ شده (دلم برات تنگ شده)
보고 싶다 (보고 싶다)

دلم برات تنگ شده (دلم برات تنگ شده)
보고 싶다 (보고 싶다)

اگر کمی صبر کنید (اگر صبر کنید)
조금만 기다리면 (기다리면)

اگر چند شب بیشتر بیدار بمانید
며칠 밤만 더 새우면

من برم ببینمت (من برم ببینمت)
만나러 갈게 (만나러 갈게)

من تو را برمی دارم (تو را برمی دارم)
데리러 갈게 (데리러 갈게)

پس از پایان زمستان سرد
추운 겨울 끝을 지나

تا دوباره بهار بیاید
다시 봄날이 올 때까지

تا زمانی که شکوفا شود
꽃 피울 때까지

کمی بیشتر آنجا بمان، آنجا بمان
그곳에 좀 더 머물러줘, 머물러줘

bad girl
bad girl پنجشنبه, ۲ دی ۱۴۰۰، ۰۹:۵۵ ق.ظ

لطفا+ شما

 لطفا انقد وقتی میبینید اوکی نیستم حال منو نپرسید اوکی؟ 

خیلی بدم میاد با اینکه میدونید الان اصن رو مود ج این سوالو دادن نیستم و حالم افتضاحه 

بازم هی میپرسید خواهشا رعایت کنید لطفا دیگه

ممنونم از افرادی ک این مدت نپرسیدن و رعایت کردن 

جدای از اون خیلی جالبه برام تا مدتی قبل ک یکاری داشتی 

هرروز هی اونی جونم اونی زهرمارم راه مینداختی 

حالا تا کارت اوکی شد برا همه شاخ شدی و ادای فرهیخته های فرهنگی رو در میاری:" 

فک کردی با مثلا سرد شدن ب جایی میرسی؟ 

نه بیبی بیشتر خودتو خراب نکن 

از من ب تو نصیحت فقط خودت باش نه این احمقی ک پیش همه ساختی 

این مدت ب معنای واقعی کلمه حوصلتو ندارم خوشحال میشم اصن پیدات نشه

و خواهشا ب خودت بگیر این پستو خانم محترم

bad girl
bad girl چهارشنبه, ۱ دی ۱۴۰۰، ۰۷:۵۵ ب.ظ

چالش خود نویسی# 26

26. اون چیزی که یه نفر بهت گفته و هیچ وقت فراموشش نکردی چیه؟

 

اگه چیز خوب باشه ک من وقتی نهم بودم چندین بار تنها معدل بیست مد شدم سر صف تشویقم میکردن هربار هیچوقت حرفای قشنگ مدیر و موسس یادم نمیره ک چقد ب من لطف داشتم ^-^ 

 

ولی اگه بد باشه چرت زیاد شنیدم اما بیشترین چیزی ک شنیدم این بوده"تو بی احساسی " درحالیکه اینجوری نیس من فقط تو نشون دادنش خوب نیستم 

 

 

27. اگر میتونستی هرجایی توی دنیا زندگی کنی، کجا رو انتخاب میکردی؟ چرا؟

 

اممم بوسان شایدم توکیو 

 

 

28. درباره سه عادت مفید و سالمی که داری بنویس و بگو چه چیزی بهت انگیزه میده که ادامشون بدی؟

 

خب من عادت مفید نمیدونم بشه گفت یا نه ولی یسری چیز هست ک بد نیستن 

1. من نوشابه،  چیپس،پفک و مایونز کلا نمیخورم تحت هیچ شرایطی و غذاهای چرب و اینجور چیزا هم اهلش نیستم 

2. روزی سه بار مسواک میزنم و بین دو تا سه بار حموم میرمXDDD

3. کم میخوابم... برخلاف بقیه من فرد بشدت کم خوابیم ک بنظرم عادت خوبیه من خیلییییییی خودمو بخوام بکشم ار خواب پنج ساعت میخوابم 

 

دیگه نیست"-"

قبلی ۱ ۲ ۳
Made By Farhan TempNO.7