Maybe a badqueen?

Everything is red and blue
bad girl
bad girl پنجشنبه, ۲ دی ۱۴۰۰، ۰۵:۴۳ ب.ظ

Spring day

دلم برات تنگ میشه
보고 싶다

گفتن این حرف باعث می شود که بیشتر ببینم
이렇게 말하니까 더 보고 싶다

حتی با نگاه کردن به عکس های شما، من می خواهم شما را ببینم
너희 사진을 보고 있어도 보고 싶다

زمان خیلی سریع
너무 야속한 시간

من از ما متنفرم
나는 우리가 밉다

حالا حتی دیدن چهره هم برایمان سخت است
이제 얼굴 한 번 보는 것조차 힘들어진 우리가

اینجا تمام زمستان است
여긴 온통 겨울뿐이야

زمستان در ماه اوت می آید
8월에도 겨울이 와

قلب من در زمان می چرخد
마음은 시간을 달려가네

برف شکن تنها مانده است
홀로 남은 설국열차

دستت را بگیر و برو آن سوی دنیا
니 손 잡고 지구 반대편까지 가

من می خواهم این زمستان را تمام کنم
이 겨울을 끝내고파

چقدر حسرت باید مثل برف ببارد
그리움들이 얼마나 눈처럼 내려야

آیا آن روز بهاری خواهد آمد، دوست؟
그 봄날이 올까, friend

مثل غبار کوچکی که در هوا شناور است
허공을 떠도는 작은 먼지처럼

مثل کمی غبار
작은 먼지처럼

اگر برف در حال پرواز است
날리는 눈이 나라면

کاش کمی زودتر به تو برسم
조금 더 빨리 네게 닿을 수 있을 텐데

دانه های برف می ریزند
눈꽃이 떨어져요

دوباره دارم دورتر میشم
또 조금씩 멀어져요

دلم برات تنگ شده (دلم برات تنگ شده)
보고 싶다 (보고 싶다)

دلم برات تنگ شده (دلم برات تنگ شده)
보고 싶다 (보고 싶다)

چقدر منتظر بمانم
얼마나 기다려야

من باید چند شب دیگر بیدار بمانم
또 몇 밤을 더 새워야

آیا تو را خواهم دید (آیا تو را خواهم دید)
널 보게 될까 (널 보게 될까)

آیا ملاقات خواهیم کرد (آیا ملاقات خواهیم کرد)
만나게 될까 (만나게 될까)

پس از پایان زمستان سرد
추운 겨울 끝을 지나

تا دوباره بهار بیاید
다시 봄날이 올 때까지

تا زمانی که شکوفا شود
꽃 피울 때까지

کمی بیشتر آنجا بمان، آنجا بمان
그곳에 좀 더 머물러줘, 머물러줘

آیا تغییر کردی (تغییر کردی)
니가 변한 건지 (니가 변한 건지)

یا تغییر کردم (آیا تغییر کردم)
아니면 내가 변한 건지 (내가 변한 건지)

حتی از گذر زمان در این لحظه متنفرم
이 순간 흐르는 시간조차 미워

چه چیزی را تغییر داده ایم
우리가 변한 거지 뭐

همه اینطوری هستند
모두가 그런 거지 뭐

آره ازت متنفرم ولی رفتی
그래 밉다 니가 넌 떠났지만

حتی یک روز هم فراموشت نکردم
단 하루도 너를 잊은 적이 없었지 난

راستش دلم برات تنگ شده ولی پاکت میکنم
솔직히 보고 싶은데 이만 너를 지울게

زیرا این کار کمتر از اینکه از شما رنجیده خاطر شود به درد شما می خورد
그게 널 원망하기보단 덜 아프니까

مثل دود سردت میدم
시린 널 불어내 본다 연기처럼

مثل دود سفید
하얀 연기처럼

حتی اگر با کلمات پاکش کنم
말로는 지운다 해도

در واقع من هنوز نمی توانم شما را رها کنم
사실 난 아직 널 보내지 못하는데

دانه های برف می ریزند
눈꽃이 떨어져요

دوباره دارم دورتر میشم
또 조금씩 멀어져요

دلم برات تنگ شده (دلم برات تنگ شده)
보고 싶다 (보고 싶다)

دلم برات تنگ شده (دلم برات تنگ شده)
보고 싶다 (보고 싶다)

چقدر منتظر بمانم
얼마나 기다려야

من باید چند شب دیگر بیدار بمانم
또 몇 밤을 더 새워야

آیا تو را خواهم دید (آیا تو را خواهم دید)
널 보게 될까 (널 보게 될까)

آیا ملاقات خواهیم کرد (آیا ملاقات خواهیم کرد)
만나게 될까 (만나게 될까)

شما همه چیز را می دانید، شما بهترین دوست من هستید
You know it all, you're my best friend

دوباره صبح خواهد آمد
아침은 다시 올 거야

هر تاریکی، هر فصلی
어떤 어둠도 어떤 계절도

چون نمی تواند برای همیشه باشد
영원할 순 없으니까

شکوفه های گیلاس شکوفا می شوند
벚꽃이 피나 봐요

این زمستان تمام شد
이 겨울도 끝이 나요

دلم برات تنگ شده (دلم برات تنگ شده)
보고 싶다 (보고 싶다)

دلم برات تنگ شده (دلم برات تنگ شده)
보고 싶다 (보고 싶다)

اگر کمی صبر کنید (اگر صبر کنید)
조금만 기다리면 (기다리면)

اگر چند شب بیشتر بیدار بمانید
며칠 밤만 더 새우면

من برم ببینمت (من برم ببینمت)
만나러 갈게 (만나러 갈게)

من تو را برمی دارم (تو را برمی دارم)
데리러 갈게 (데리러 갈게)

پس از پایان زمستان سرد
추운 겨울 끝을 지나

تا دوباره بهار بیاید
다시 봄날이 올 때까지

تا زمانی که شکوفا شود
꽃 피울 때까지

کمی بیشتر آنجا بمان، آنجا بمان
그곳에 좀 더 머물러줘, 머물러줘

bad girl
bad girl پنجشنبه, ۲ دی ۱۴۰۰، ۰۹:۵۵ ق.ظ

لطفا+ شما

 لطفا انقد وقتی میبینید اوکی نیستم حال منو نپرسید اوکی؟ 

خیلی بدم میاد با اینکه میدونید الان اصن رو مود ج این سوالو دادن نیستم و حالم افتضاحه 

بازم هی میپرسید خواهشا رعایت کنید لطفا دیگه

ممنونم از افرادی ک این مدت نپرسیدن و رعایت کردن 

جدای از اون خیلی جالبه برام تا مدتی قبل ک یکاری داشتی 

هرروز هی اونی جونم اونی زهرمارم راه مینداختی 

حالا تا کارت اوکی شد برا همه شاخ شدی و ادای فرهیخته های فرهنگی رو در میاری:" 

فک کردی با مثلا سرد شدن ب جایی میرسی؟ 

نه بیبی بیشتر خودتو خراب نکن 

از من ب تو نصیحت فقط خودت باش نه این احمقی ک پیش همه ساختی 

این مدت ب معنای واقعی کلمه حوصلتو ندارم خوشحال میشم اصن پیدات نشه

و خواهشا ب خودت بگیر این پستو خانم محترم

bad girl
bad girl چهارشنبه, ۱ دی ۱۴۰۰، ۰۷:۵۵ ب.ظ

چالش خود نویسی# 26

26. اون چیزی که یه نفر بهت گفته و هیچ وقت فراموشش نکردی چیه؟

 

اگه چیز خوب باشه ک من وقتی نهم بودم چندین بار تنها معدل بیست مد شدم سر صف تشویقم میکردن هربار هیچوقت حرفای قشنگ مدیر و موسس یادم نمیره ک چقد ب من لطف داشتم ^-^ 

 

ولی اگه بد باشه چرت زیاد شنیدم اما بیشترین چیزی ک شنیدم این بوده"تو بی احساسی " درحالیکه اینجوری نیس من فقط تو نشون دادنش خوب نیستم 

 

 

27. اگر میتونستی هرجایی توی دنیا زندگی کنی، کجا رو انتخاب میکردی؟ چرا؟

 

اممم بوسان شایدم توکیو 

 

 

28. درباره سه عادت مفید و سالمی که داری بنویس و بگو چه چیزی بهت انگیزه میده که ادامشون بدی؟

 

خب من عادت مفید نمیدونم بشه گفت یا نه ولی یسری چیز هست ک بد نیستن 

1. من نوشابه،  چیپس،پفک و مایونز کلا نمیخورم تحت هیچ شرایطی و غذاهای چرب و اینجور چیزا هم اهلش نیستم 

2. روزی سه بار مسواک میزنم و بین دو تا سه بار حموم میرمXDDD

3. کم میخوابم... برخلاف بقیه من فرد بشدت کم خوابیم ک بنظرم عادت خوبیه من خیلییییییی خودمو بخوام بکشم ار خواب پنج ساعت میخوابم 

 

دیگه نیست"-"

bad girl
bad girl سه شنبه, ۳۰ آذر ۱۴۰۰، ۰۴:۲۰ ب.ظ

چالش خودنویسی# 23

23. یه قراری رو که دوست داری بری توصیف کن. با کی؟ کجا؟ چه کار هایی انجام میدی؟

 

قرار؟ نمیدونم تنهایی بیشتر حال میده برم تو ی کافی خالی از جمعیت و با ارامش چیزکیک بخورم 

ولی شاید با بعضی بیانیا حال بده بریم بیرون 

 

 

 

24. چیزی که دلت میخواد فراموش کنی (تمومش کنی) ولی نمیتونی ازش به سادگی رد بشی؟

 

گذشته ها 

 

25. درباره سالی که از همه بیشتر دوست داری بنویس و بگو چرا.

 

هشتم و نهم راهنمایی رو خیلی دوس دارم :") اون موقع من همیشه و همیشه تو مد معروف بودم ب درسم و خلاصه دوران خوبی بود و مهم تر از اون مدارس حضوری بودن و قرار نبود بخاطر تو گوشی بودنم چشمم درد بگیره._. و مهم تر از اون بیشتر اوقات دیر نهار میخورم 

bad girl
bad girl دوشنبه, ۲۹ آذر ۱۴۰۰، ۰۸:۳۶ ب.ظ

My everything

از کجا شروع کنم؟ 

قطعا نمیبینی و درگیری ولی میدونی از وقتی اومدم از مدرسه  نشد بهش فک نکنم 

دقیقا وقتی پنلو باز کردم و پستو دیدم تا چن ساعت اصن اوکی نبودم 

میدونی نبودنت سخته 

قبلا اینجور بود یبار رفتی و خب کوتاه بود رفتنت اما همچنان خاطراتشو یادم نمیره 

اشناییمون یادته؟ یه پست بود ب نام " معجزه قرن شد بالاخره تونستم"

20 بهمن پارسال ساعت 19:47 دقیقه 

اینو یجا یادداشت کردم یادم نره هیچوقت

وقتی اشنا شدیم من خیلی بد اخلاق بودم و گاد تو نقطه مخالف من بودی 

ی عدد کیوت پر حرف :") 

یادمه سر یسری ماجراها دقیقا نصف صفحه کامنت میدادی و من تو دو خط یا کمتر ج میدادم چقدم غر میزدیXD

زمان گذشت دیدم تو ادم نیستی یه فرشته بودی برای من 

من الان اینم اروم و منطقی تا حدیم خوشحال میدونی همشو مدیونتم؟ 

میدونی چقد برام عزیزی؟ 

جایگاهی که برای من داریو کسی نداره چه واقعیت چه مجازی 

میدونی ک قبلا گفتم تو ستاره همدم منی یادته معنیشو ؟ 

دوست دارم خب؟ بیشتر از هرچیزی و هرکسی برام عزیزی

منتظرت میمونم تو قول زیاد دادی و میدونم از بد قولی بدت میاد پس نگران نیستم:) 

فقط مراقب خودت باش لاو متاسفم ک همیشه نبودم وقتی بیای جبران میکنم 

دوست دارم خداحافظ

 

bad girl
bad girl دوشنبه, ۲۹ آذر ۱۴۰۰، ۰۳:۲۱ ب.ظ

چالش خودنویسی#20

20. میتونی سه تا ارزو کنی. اونا چین؟

1. کنکور برداشته شه تا بقیه بخاطرش اذیت نشن و ما انتظار نکشیم...

2. چهار نفر تو واقعیت و هفت نفر تو بیانو بکشمشون =-=

3. ترسامو از بین ببرم و یه فرد ایده آل بشم 

 

 

21. چیزی که درحال حاضر دنبالشی چیه؟ چرا؟

خب من ذاتا بگم اول رویا ، ارزو یا هدف خاصی ندارم 

ولی من یسری دلایل داشتم اومدم تجربی علاقه نبود ولی خب بابام همیشه میگفت دوس دارم دخترم یه پزشک باشه منم بخاطر اون اومدم و وقتی بچه تر بودم یه پسر دایی داشتم دیابت داشت از زمانی ک زیر پنج سالش بود وقتی بزرگتر شد براش سخت بود واقعا تو تولدا معمولا کیک نمیخریدن براش... اونموقع اون گفت اگه ینفر باشه ک بتونه منو درمان کنه اون تویی تو میتونی ولی خب دیابت یجورایی غیرقابل درمانه یکی از دلایل اومدنم تجربی بخاطر اون بود:") و شاید ادامه دادنشم بخاطر پسر دایی کوچولومه ک مثه داداشمه من بخاطر اون میگذرم از روانشناسی و سعیمو میکنم پزشکی در بیام امیدوارم با دعای همه و تلاش خودم بتونم *^* 

 

22. در دوسال اخیر چقدر عوض شدی؟

چ چهره چ اخلاق و خلاصه هرچی خیلییییییییی زیاد البته یکی هست میگه تو درواقع همونی فقط ی نقاب خیلی خوب برا خودت ساختی ولی همینم ی معجزست نه؟ در کل نسبت ب قبل شاید بشه گفت بهتر شدم 

 

bad girl
bad girl يكشنبه, ۲۸ آذر ۱۴۰۰، ۱۱:۰۰ ب.ظ

عشق و دیوانگی+ ی بخش مهم

 

 

 

 

 

 

بی توجه به افرادی که با چهره های ناخوانا بهش نگاه میکردن قهقهه میزد 

حماقتای تمام این دوسال مثله یک فیلم درام جلوی چشماش بود 

دیدارشون داخل مدرسه ...

آشنا شدنشون به لطف سولمیتش...

اعترافشون به هم ...

همه ی اولیناشون  رو جلوی چشماش دید...

زمان بیرحم بود و خیلی زود گذشت

و اون با حقایقی که نباید روبرو شد 

اون نباید میفهمید تمام این دوسال دروغی شیرین بیش نبوده...

اون نباید میفهمید فردی که قلبشو بهش باخته بود از یزمانی به بعد دیگه عاشقش نبود ..

اون نباید میفهمید عشقش عاشق بهترین دوست و سولمیتش شده بود..

زندگی نباید اینجوری میکرد باهاش...

اشکاش بی رحمانه گونه هاشو خیس کرده بودن 

پاهاش از راه رفتن زیاد درد میکرد ...

چشماش میسوخت...

ولی اهمیتی داشت؟ نه اهمیتی نداشت تا زمانیکه قلبش سوخته بود 

قلب!؟ هه دیگه قلبی نمیشد گفت وجود داره 

نه دیگه قلبی نبود که بشکنه ...

دیگه ادمی نبود که تحمل کنه بیشتر از حدش بود مشکلات..

نگاهی به نرده های کنار پشت بوم انداخت 

میتونست نه؟ 

به خودش حق میداد اون فقط خسته بود و زیادی بی پناه...

با قدم های سست به لبه نزدیک شد 

حتی مطمئن نبود این رو میخواد یا نه ولی راهه دیگه ای نبود نه؟ 

به دور و برش نگاه کرد همه رفته بودن تنهای تنها بود 

یک قدم تا پایان زندگیش مونده بود 

اگه یروز بهش میگفتن قراره از اون جدا بشه ...

قراره تو روزی که میخواست رابطشونو به همه بگه رابطه مخفیانه دوستش و مثلا عشقش لو بره ...

قرار نبود بفهمه توی این دوسال فقط چند ماه اون عاشقش بود یا حداقل فکر میکرد عاشقشه ....

قرار نبود زندگی انقدر مزخرف باشه ...

_ صبر کن خواهش میکنم 

با شنیدن صدای دوست قدیمیش پوزخند تلخی زد

+ چیکار داری؟ چیزی مونده بخوای ازم بگیری هیونگ؟ بیا بگیر و برو اگه هست 

صداش از شدت بغض و خشم میلرزید

دست خودش نبود سخت بود باور کنه هیونگش که جای برادرش بود اینکارو کرده 

_ اون رفته ... اون دیگه زنده نیست لعنتی 

این دیگه اخرش بود 

اخر داستان جئون جونگکوک و کیم تهیونگ مرگ بود درسته؟

جونگکوک نباید میمرد اون نباید تنهاش میذاشت 

حتما اینم یکی از شوخیای مزخرف جیمینی هیونگش بود 

اما اشک توی چشمای هیونگش خلاف اینو میگفت 

نه کوکی زنده بود اره ..

اون زنده بود نه ؟ 

اون باید زنده میموند 

تهیونگ ازش متنفر بود اما بیشتر از اون متنفر بود که مثه دیوونه ها هنوز عاشقشه 

کم کم همه به بالای ساختمون اومدن و به اون دونفر نگاه میکردن

نتونست جلوی خودشو بگیره میخندید با صدای بلند دیگه مهم نبود بقیه فکر کنن اون دیوونست 

اره اون دیوونه بود دیوونه ی جونگکوک بود 

اون از زندگی بدون کوک میترسید ...

 اون پسر دیوونه فقط عاشق بود 

راست میگن عشق مال دیوونه هاست حتی اگه دیوونه نباشی اخرش دیوونه میشی...

 

 

_ بخشی از فیکی که نوشته نخواهد شد

 

 

 

 

+ ای شمایی که میگید عمومی بزار بیا اینم عمومی ببینم چیکار دارید=-=

++ نمیدونم چ عادت نکبت باریه من دارم کوک شخصیت منفی باشهXDDDD

+++ فردا باز از صب مدرسم خدایااااا ب کدامین گناه درسو افریدی؟TT

++++ ای اونایی ک اعتراض داشتین من بیشتر پستامو پیشنویس زدم بقیه هم میزنم امیدوارم دلتون خنک شده باشه 

+++++ این عجیبه بگم من دیگه فیک نمیخونم؟ فقط تصمیم دارم وانشات هیتوکا رو بخونم ...خودم باورم نمیشد ترکش کنم یروز خصوصا ژانر اسماتXDDDD

++++++ دنبال ی کیدرامای درستم ولی گاددددد هرچی نیستتتت همه سرشار از کلیشه و من هنوز تا هنوزه نمیدونم چرا شخصیتای مرد دوم انقدددد مظلومنننننننTT

+++++++ ی ادم نکبتی ب من میگه تو شبیه این پیرمرده تو کارتون آپ هستی و میدونید عکس اینکه تایپ دوتامون یکیه رو فرستاد لعنتXDDDD اها اینم بگم من اصن اهل پست احساسی نیستم و اخرش مثه الان سم مینویسم جیوو میدونهXDDDD

++++++++ اقا بعضی ازین پیرزنا خیلی رو نرومن نمیدونم چرا انقد عشق اینو دارن ک یا غر بزنن یا در پی بدبخت کردن یا ب عبارتی مزدوج کردن بچه هاشونن=-=  

راستی نوشتنم بدتر نشده؟ خودم بنظرم یجوریه ...نیست؟

 

اها اینم بگم تو دلم مونده خانم محترم شعور داشتم خوب چیزیه هوم؟ جیوو اونقدری خوب هست ک ب ابراز نظرات چرتی از جانب افرادی مث تو نیاز نداشته باش مراقب حرفات و کارات باش جیوو جزو افرادیه روش حساسم اوکی؟ دفعه بعد اروم نمیمونم بیبی هانی لاو

تهش این سم قدیمیو نمیگفتم تو دلم میموندXDDDD

 

جدی یچی بگم انگار جنون بستن عمومی بیقرار گرفتم اصن یجوریه پیشم ولی خصوصی همیشه ب روتون باشه خوشحال میشم با حرف زدن*^*

 

 

 

 

 

bad girl
bad girl يكشنبه, ۲۸ آذر ۱۴۰۰، ۱۱:۵۰ ق.ظ

چالش خود نویسی# 17

17. درباره ده چیز که تو رو خیلی خوشحال میکنن بنویس

 

1. تنهایی و سکوت 

2. تو خونه موندن

3. خوردن غذاهای مورد علاقم 

4. نفر اول بودن 

5.نت نامحدودXD

6. بعضی وقتا پیاده روی 

8. خندوندن دیگران

9. وقتی امتحانات ترم مجازی شنXD

10. کیدراما 

 

 

18. پنج راه که کسی بتونه باهاش دلبری کنه و توجهتو جلب کنه؟

 

چمیدونم والا حالا بزار بگمXDD

1. چشمای گیرا گاددد من چشمای قشنگو خیلی دوس دارم *-* 

2. پرحرفی و برونگرا بودن ی شخص واسه ی من جالبه فقط جان جدش نیاد چرت تحویلم بدهXD

  جدی شخصیت طرف مهمه برام سو دیگه چیزی نیست 

 

 

19. درحال حاضر چه کسی برات الهام بخشه و بهت انگیزه میده؟ چرا؟

نمیدونم معمولا فردیو الگو یا انگیزه بخش قرار نمیدم

bad girl
bad girl شنبه, ۲۷ آذر ۱۴۰۰، ۰۹:۱۷ ب.ظ

اوه خدایا+ درخواستی اضاف شد

من دارم نودل میخورم پرید تو گلوم مردم حلالم کنیدXDD

از بستمم جدا شدم تا مدتی سراغم نیایدXD

دستمم زدم پوکوندم هق موسوزه XDDDDDD

لعنت تا چهارسالم بیمارستان بستری بودم تازه برگشتمXD

هرشبم دارم کتک میخورم اصنXDDDD

اها نگفته بودم نه؟ من متولد قزاقزستانم مامانم مال هلندی بابامم مال عربستان سعودیه XDDDDDDD

دختر خاله خاله خاله خاله خاله خاله مامانمم دوست دبیرستان لیسا بوده XD 

 

 

 

پ.ن: این پست کاملاااااا دارای دو مخاطبه 

فک نکنید این پست واقعیه ها بابا طعنه خالصهXDD

اخرشم ب عشق یکی اضاف شدXD

bad girl
bad girl شنبه, ۲۷ آذر ۱۴۰۰، ۰۶:۰۰ ب.ظ

چالش خود نویسی+ فالو پلیز؟

14. یه روز کاری ایده آلت رو توصیف کن.

 

یروز که از خواب بیدار شم و بشینم شیرقهومو بخورم بعدشم کاری داشته باشم که تو خونه باشه و از راه دور*-* عصر سوار ماشین قرمزم بشم و برم دور دور تا شب برگردم و بخوابم فقط =-= 

+ میدونم روز ایده الم زیادی نکبت باره XDDD

 

15.چه چیزی هست که دلت میخواست بقیه دربارت میدونستن؟

من قلب و احساس دارم ناراحت میشم با بعضی حرفا 

من گریه میکنم من ربات یا بی احساس نیستم 

من ادمم عروسک خیمه شب بازی شما نیستم

من یسری قوانین دارم که حفظشون برام مهمه ازشون ک رد شه کسی اصلا منه اروم و نمیبینه 

همینا فک کنم 

 

 

16. چه جمله ای هست که به نظرت خیلی تاثیرگذاره و با آدم حرف میزنه؟ چرا؟

حقیقتا چیزی تو ذهنم نیست 

 

 

اها راستی یچیزی هست کلیک این فن سایت واناوانه میشه فالوش کنید؟ ادمینش منه جذابم😎

قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ---- ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ ۱۵ ---- ۴۸ ۴۹ ۵۰ بعدی
Made By Farhan TempNO.7