و باز هم منو یه چالش سی روزه جدید این یکیم بنظرم باحال بود شرکتیدم *-* این یکی منبعش یه عکس تو پینتریسته
روز اول: ورزش مورد علاقه ت.
ایروبیک,شنا,دو میدانی,بسکتبال,یذره هم دفاع شخصی تو همش ی سررشته ای دارم تقریبا
روز دوم: بزرگ ترین ترس هات.
واضحا بگم من ادم ترسوییم اما بدترین ترسام درحال حاضر ایناست:
1.بازگشت ب گذشته یا تکرارش بی تردید میگم از گذشته متنفرم اینجوری نیست ک خیلیا فک میکنن من از اتفاقاتی ک تو خانواده افتاد و برای منم پیش اومد متنفرم و مطمئنم خیلیا مثه من از گذشتشون بدشون میاد دلیل روانشناس شدنمم اینه ک بتونم ب اونا کمک کنم
2.دوباره زندگی کردن مادربزرگ پدریم با ما
3.لو رفتن رازام ک روش بشدت حساسم
4.وابستگی و اعتماد و در نهایت خیانت به اعتماد ...بشدت ازش میترسم
5.عاشق شدن...جدن چیز ترسناکیه و خب تجربش کردم پارسال
6.نشون دادن حس واقعیم به بقیه...من تو واقعیت تو ابراز هر احساسی مشکل دارم چه ناراحتی چ دوس داشتن البته ناراحتیو اصن نشون نمیدم تو واقعیت
7.ادما....ادما ترسناک ترین موجودات کره زمینن فقط کافیه تو شرایط سخت قرار بگیرن خودشونو نشون میدن
8سرو صدا و دعوا کردن...این یکیو از بچگی داشتم
9.از فضاهای بسته,تاریک و روح و جن خیلیییی میترسم
اینا برام از بقیش ترسناک ترن مخصوصا شماره یک و دو و سه و پنج
روز سوم: یه شهر توی کشورت که دلت می خواد بقیه عمرت رو اونجا زندگی کنی.
شیراز یا تهران قطعا شایدم مشهد
روز چهارم: یه نقل قول که می خوای باهاش زندگی کنی.
حتی اگه بدبخت ترین ادم دنیا هم هستی بخند با صدای بلند به مشکلاتت بخند حای اگه از درون داغونت کنن نشونشون نده
روز پنجم: سه تا از بهترین سری های نتفیلیکس.
Friends
Doctor Strange
فیلم انگل
روز ششم: 10 کاری که می خوای قبل از مرگت انجام بدی.
برم تا خرخره کیمچی بخورم
دیدن بعضی از بیانیا
پریدم از ارتفاع زیاد
روانشناس شدن
دور شدن از ادمای اطرافم
با صدای بلند خندیدن
بی حد خرید کردن
عطر فروشی بزنم
یه خونه بخرم
یه ماشین مک لارن بخرم
یکیو بغل کنم مهم نیست کی باشه فقط بغلش کنم چون مدت زیادیه کسیو بغل نکردم
روز هفتم: موقعیتی که می خواستی بگی نه، ولی مجبور شدی بگی "آره" و ازش پشیمونی.
اره خیلی ازین موقعیتا داشتم
روز هشتم: ده بند/موزیسین/خواننده برتر.
همه بندای کیپاپ
روز نهم: 10 تا خصوصیت که می خوای پارتنرت داشته باشه.
خببب
1 منطقی باشه
2 متفاوت با بقیه باشه
3 جذاب باشه
4 چشم مشکی باشه
5 خیانتکار نباشه
6دروغگو نباشه
جاست همینا فعلا
روز دهم: 10 تا جمله بنویس که بهت امید می دن، و برای 10 روز آینده اونارو بلند بخون.
فقط یه دوتا جمله هست
1.همه چیز یروز تموم میشه به این روزا میخندی از ته دلت
2.مهم نیست چند بار زمین خورده...همه زمین میخورن مهم بلند شدنه اونجاست که افراد قوی و ضعیف معلوم میشن
جمله دوم رو خودم گفتم
روز یازدهم: یه لیست از چیزهای کوچیک قشنگ زندگیت بنویس
اینکه هرشب خوابای عجیب و غریب میبینم راستش برام جالبه چون افرادیو میبینم که تو واقعیت باهاشون حرف نمیزنم یا اوناییکه تو مجازی هستن هم میبینم
خب دیگه واقعا نمیدونم یادم نمیاد
روز دوازدهم: چی باعث شد امروز بخندی؟
راستش امروز نخندیدم
روز سیزدهم: 30 تا کاری که می خوای پیش از 30 سالگی انجام بدی.
یاخدا این همه کار؟!
1.اول اینکه خونه جدا و ماشین بگیرم
2.به شغلی که میخوام برسم
3.یه تتوی کوچولو دوباره بزنم
4.به ادما کمک کنم
5.ترسامو از بین ببرم
6.برای همیشه شیراز زندگی کنم
7.بیانیارو ببینم
8.عطری که آرزوشو دارم بخرم
خداییش چیز دیگه ای نیس
روز چهاردهم: یه کار خوبی که امروز انجام دادی.
خب دیدم بابام گرفته بود برا اون کاپوچینو درست کردم برا خودمم شیرقهوه بعد بهش گوش دادم و بعد از اونم با الهام خانم راجب اینکه چرا از یکی دلخوره حرف زدم چیز خاصی نبودن درکل
روز پانزدهم: یه نقل قول که تازگی ها خوندیش و روت تاثیر گذاشته.
میدونستی تنها عضوی از بدن که سرطان نمیگیره قلبه؟! اون فقط دوست داشتن حالیش میشه این ماییم که بهش نفرت ورزیدن رو یاد میدیم
_will you be my boy again?!
روز شانزدهم: چی عصبانیت می کنه؟
من خیلی مواقع عصبی میشم اما نشونش نمیدم ولی چیزایی که عصبیم میکنن
_ خیانت بزرگترین نقطه ضعفم
_دروغ
_تهمت بی جا زدن
_دیدن ادمایی که ازشون بدم میاد مخصوصا مادربزرگ پدریم
_گریه کردن بقیه واقعا عصبی کنندست
_ادمای ضعیف
_وقتی نتونم کاری ک میخوام رو انجام بدم
_مجبور شدن ب انجام کارا
اما تو صدر همش خیانته
روز هفدهم: چیزهایی که درباره پدر و مادرت دوست داری و چیز هایی راجبشون که ازشون بدت میاد .
ذاتا افراد کمی هستن ک از خانوادشون بطور کل راضی باشن و خب منم مثه بقیم دیگع
راجب مامانم حرفی ندارم بزنم اما راجب بابام میگم
اول خوبیاش:
1.بابام خیلیییی زیادددد مهربون و احساساتیه و عاشق بچه هاست
2.با اینکه ادم مذهبیه اما در رابطه با من اصن کاری نداره مثلا من تا کلاس هفتم حتی برای بیرون رفتنم شال نمیپوشیدم و اخرم عموم گفت زشته دیگه نپوشی و خب بقول همون طرف پوشیدن و نپوشیدن من یکیه
3.توی خیلی از مساعل نظر من اولویته چون هم خودش و هم مامانم ادمای احساسی بودن و من بودم ک منطقیم تو کل خانواده و البته ک دلیلش یچیز دیگع هم بود
4.خب بابام نسبتا با احترام باهام برخورد میکنه و اگه نخوام بغلم کنه یا نزدیکم شه قطعا اینکارو نمیکنه
5.اگه مریض باشم و حتی قدیما اون بود ک کارامو میکرد و حتی الانم وقتی نمیتونم زیاد تکون بخورم جای خوابمو اون جمع میکنه و برام هم پدر بوده و هم مادر
6.تنها کسی بود ک وقتی دیگران قیافمو,هیکلمو و حرف زدنمو مسخره میکردم کنارم بود
7.اسمم رو بابام انتخاب کرد چون معتقد بود من مثله اسمم یه تیکه از ماهم و میتونم زندگی اون دوتارو روشن کنم و تنها کسیه ک فک میکنه اسمم برازندمه و اسمامون تقریبا مشابه هستن
8.مثه بقیه خانواده ها سر درسم حساس نبود و نیست و حتی سر مدارس تیزهوشان و نمونه دولتی کاریم نداره
9.خداروشکرررررر اصن خوشش نمیاد زن یا دختر تو خونه کار کنه و چون تک فرزندم رسما هیچ کازی نمیکنم تو خونه و کسیم کاریم نداره
10.عام و اینکه بابام همیشه میگه من سلیقم تو سه چیز عالیه یک انتخاب عطر,دو انتخاب غذای خوب,سه ترکیب رنگها و استایل
11.من شباهت زیادی به بابام دارم هر دو تیز هستیم و از جمله افراد باهوش و با سیاست فامیلیم و من براش دقیقا مثله اب روی اتیشم وقتی عصبانیه
12.میگه که وقتی یکی میزندت یا اذیتت میکنه اگه یبار زد تو دوبار یا سه بار بزن نزار کسی بزنتت یا اذیتت کنه
و اما بدیاش:
1.بینهایت ادم عصبی شده شاید با من کار نداشته باشه اما تحمل کاراش گاهی از حد خارجه
2.وقتی ناراحته هیچ شباهتی ب حالت عادیش نداره و عین مادربزرگم میشه و خب کاراش جدن زشتن
3.با اینکه با انتخاب رشته و اینای من کاری نداشت اما با شغل اینده خیلی کار داره میگه یا دندونپزشکی یا جراحی قلب و البته ک مخالف صددرصدی روانشناسیه اما من فک نمیکنم کوتاه بیام اینبار
4.نمیدونم این بده یا نه اما معتقده ک من یه ادم بی احساس و سنگدلم و خوشحاله مثه بقیه خر نمیشم
5.از یچیز من متنفره اونم اینه ک من دیوونه وار بابامو دوس داشتم اما هیچوقت حقو حتی روبروشم بهش نمیدادم و حقو به مامانم میدادم
6.مقصر همه چیزو مامانم میدونست و میدونه مثلا وقتی رفتم روانشناس هم میگفت تقصیر اونه با اینکه هیچ چیز اونجوری نیست
7.بابام کسیه ک بیشتر از هرکسی تو دنیا دوسش داشتم اما متاسفانه کاری کرد از خیلی از چیزا متنفر شم و بترسم با اینکه اونکار رو در حق من نکرد اما بعضی اتفاقات تو سن کم تاثیرات بدی میزارن و خب هنوز باهاش حتی راجبش حرفم نزدم اما نمیشه فراموش کرد مخصوصا چیزیو که انگار فوبیا تو وجودته و ازش بدت میاد و خب بنظرم الکی دلیل اوردن براش کار درستی نیست
8.بدترین چیزش اینه ک همیشه میگه من باید از زندگیم راضی باشم چون دلیلی برا ناراضی بودن ندارم
9.از گریه کردن و نشون دادن ناراحتی من متنفره میگه گریه مال ادمای ضعیفه و اگه اینکارو بکنم تهش باید برم اشتی کنون بنابراین منم اهل گریه کردن نیستم به هیچوجه و کلا وقتی ناراحتم شاد تر میزنم
اما با تموم بدیاش خوبیاش زیاد ترن شایدم من اینجور میبینم بهرحال من مثه اکثر بچه های تازه به دوران رسیده نیستم ک از همه چیز ناراضی باشم یا بخوام چسناله کنم و ازین چرت و پرتا من فقط واقع بین به رفتاراشون نگاه کردم
روز هجدهم: یه نصیحت به خود جوانترت بده.
لازم نیست برای کسایی خودتو اذیت کنی که خودخواهن و حتی نمیشناسنت...نه سنتو میدونن نه تاریخ دقیق تولدتو و خودت رو دوست داشته باش حتی اگه نفرت انگیز ترین ادم دنیایی عاشق خودت باش و اینو بدون لازم نیست همیشه بی نقص باشی یا بهترین باشی تو ادمی و هرکسی نقصایی داره
روز نوزدهم: فعالیت هایی که وقتی حوصله ت سر رفته دوست داری انجام بدی.
فیک مینویسم و میخونم
ج ح بازی میکنم (از من ب شما نصیحت بازی نکنید )
فیلم یا سریال میبینم
درس میخونم معمولا یا انگلیسی یا ریاضی
یه بلایی سر قیافم میارم :/
پاسور یا منچ و مارپله بازی میکنم
روز بیستم: 10 تا سوال بنویس تا با دوست پسرت یا دوستت بازی "boyfriend, friend tag" رو بازی کنی.
بازیه نکبت باریه راستش فک نمیکنم بازی کنم اما احتمالا راجب گذشته طرف ازش میپرسم
روز بیست و یکم: 5 تا پادکستی که بهشون گوشی می کنی.
گوش نمیدم اصن
روز بیست و دوم: اگه یه قدرت ماوراءطبیعی داشتی، اون چی بود؟
ذهن خونی و توانایی تشخیص دروغ در افراد یا دیدن روح ادما
روز بیست و سوم: نظرت درباره زودیاک ساینت.
میدونی تقریبا میخوره اما بخشیش میگه ادمای رویاپرداز ک خب من اصلا رویاپرداز یا خیال پرداز نبودم و نیستم از طرفی گفته افراد اجتماعی ک بازم نیستم من
روز بیست و چهارم: یه رویا/آرزویی که هر از گاهی آرزوش رو داری. (می خوای به حقیقت بپیونده.)
رویا نه اما یه ارزویی که دارم اینه ک بتونم روانشناس شدن خودمو ببینم چون فک کنم لیاقتشو بیشتر از هرچیزی دارم و برازندمه
روز بیست و پنجم: خودت رو کسی می دونی که معمولا کارهاش رو به تعویق می اندازه؟
نه به هیچوجه از به تعویق افتادن کارا متنفرم هرچیزی باید طبق برنامه پیش بره
روز بیست و ششم: یه اتفاقی که این ماه برات افتاد و تو از بابتش شکرگذاری.
چیزی نبوده فقط شاید برگشتن دونفر بوده همین
روز بیست و هفتم: خودت رو از لحاظ چهره و اخلاق توصیف کن و درباره زشتی و زیبایی و بدی و خوبی اخلاقت توضیح بده
او مای گاد سوال یکم سختیه برام
چهره:چشمای درشت و مشکی و مژه های پر و بلند,لبای خب نمد چجوری بگم اما تو مایه های جنیه ب پ هست,دماغ بیریخت دارم _-_,موهای بسیار بلند و مشکی رنگ صاف و خب رنگ پوستمم گندمیه رو به سبزه هست
و از لحاظ چهره بدک نیستم اگه دماغمو فاکتور بگیریم چشمامو و لبا و موهای خیلی قشنگی دارم مخصوصا چشمام سو فک کنم از یک تا ده ب خودم 6 بدم و اینکه بنده بسی بیبی فیسم اصلا ب دخترای هفده ساله نمیخوره چهرم همه هم همینو میگن_-_
از لحاظ اخلاق:یه istj هستم
درونگرا,منطقی,رازدار,کم حرف و اهل سکوت درواقعیت,نسبتا سرد و خشک,عاقل و باهوش,تیزبین و سیاستمدار,اهل فکر و عملم نه حرف زدن,ادم در ظاهر ریلکس در باطن بشدت استرسی و مضطرب,بینهایتتتتتتتتت خجالتی و منزوی,منحرف در باطن,تشخیص دهنده راحت احساسات, کسی که نمیتونه احساسات واقعیشو نشون بده,و ادم بشدت کینه ای,گاهیم بشدت مغرور و نسبتا رک البته مواقع خ کم,ینمه خ کم حسود ک خب ب هرچیزی حسادت نمیکنم جدن,صبور و قانع
خب اخلاقم نه خوبه نه بد ولی اذیتت کنندست ینمه
روز بیست و هشتم: 10 تا چیزی رو بنویس که می خوای از شرشون توی زندگیت خلاص شی.
1.گذشته
2.کسایی که رو اعصابمن و نود درصدشونم دخترن
3.کنکور نکبت بار
4.زندگی با خانواده
5.عذاب وجدان
6.دلتنگی
7.قلب و عشق
8.درس خوندن
9.صدام بی تردید
10.خجالت بیجا
روز بیست و نهم: افکارت درباره مردن.
خب من از جمله افرادیم علاقه شدیدی به مردن دارم نه برا چسناله و اینا نه دلایل من متفاوتن مرگ رها شدن از زندگی مسخره ی اینجاست ک بالاخره تموم میشه و قطعا بهتر از تحمل ادمای مسخره این دنیاست مرگ حس ازادی و رها شدن داره دیگه گریه نیست ناراحتی نیست مرگ برای من اینجوریه
روز سی ام: بدترین اخلاق هات رو بگو.
_خجالتی بیش از حد من شاید اینجا نشون ندم اما خجالتی بیش از حدم جوریکه هنوز تا هنوزه جلوی بزرگترا واژه دوس پسر و دوس دختر و رل رو اینارو نمیگم
_حسادت....من اینجوری نیستم ک الکی حسادت کنم من فقط به بچه ها بیشتر حسودیم میشه
_ناتوانی بیش از حد تو بیان احساسات....فک کنم بزرگترین مشکلمه
_کینه ای بودن....هیچ چیزو فراموش نمیکنم و نمیبخشم حاضرم بگذرم اما نبخشم
_استرسی بودنم جدن سر چیزای چرتم من استرس میگیرم
فک کنم همینا باشن نمیدونم واقعا