یه سوال ؟شایدم کمک خواستن؟
کسی که خون دماغ میشه زیاد
مثلا روزی دوبار
باید چیکار کنه؟
و وقتی سرگیجه هست باید چیکار کرد؟
اگه راهی هست ممنون میشم بگید حتما جدی مهمه
+فقط هرچیزی میگید دکتر نباشه لطفا موقعیتشو ندارم واقعا
کسی که خون دماغ میشه زیاد
مثلا روزی دوبار
باید چیکار کنه؟
و وقتی سرگیجه هست باید چیکار کرد؟
اگه راهی هست ممنون میشم بگید حتما جدی مهمه
+فقط هرچیزی میگید دکتر نباشه لطفا موقعیتشو ندارم واقعا
شکست چیزی بود که تو هر لحظه از زندگیم تجربش کردم
اما هیچوقت به اندازه ی زمانی که تورو باختم زمین نخوردم
من راحت گذشتم ازت اما بخاطر خودت بود
بهش کمک کردم تا حسشو بفهمه گفتم شاید با اون خوشحال شی
با خوشحالیه تو منم خوشحال میشدم بالاخره
اما گذشت و گذشت من بیشتر غرق حسم شدم
نشد فراموشت کنم اما نمیخواستم زندگیتو خراب کنم
سکوت کردم و از درون خورد شدم
ازت هیچوقت حتی یکبار ناراحت نشدم
همیشه حق رو بهت دادم
اما میدونی یکی یه حرف خوبی بهم زد
بهم گفت عاشق مثله تو کم پیدا میشه
عاشق شدن اسونه عاشق موندنه که سخته
من عاشق واقعی بودم شاید تو نفهمیدی اما همه فهمیدن
بیا توی زندگیه بعدی عاشق هم بشیم باشه؟
و متاسفم که هنوز دوست دارم
خاطرات چوی این ها 17 ساله
_بخشی از فیکشنی که هیچوقت نوشته نشد
میگم کیا سریال پنت هوس رو دیدن؟
اگه دیدینش حتما بگید
و اینکه کیدراما قشنگ تا الان چی دیدید؟
کمبود کیدراما گرفتم T_T
توی این شهر کسی یجور فریاد میزنه
یکی با سکوت
یکی با سروصدا
یکی با گریه کردن
یکی با خندیدن
یکی با محبت کردن
یکی با بدی کردن
اما پشت هر یک ازین فریاد ها یه غم قدیمی وجود داره
غمی که التیام پیدا نمیکنه
شایدم میکنه و نمیخوایم که بکنه
شاید به درد کشیدن عادت کردیم
شایدم میترسیم کسی بشنوه
کسی چه میدونه دلایل مختلفی هستن
اما من با سکوت و لبخند زدن فریاد میزنم
فریادی که قرار نیست شنیده بشه :)
خاطرات مین یونگی 15 ساله
_بخشی از فیکشنی که هیچوقت نوشته نشد
اه دلم براش تنگ شده بود یک روز نذاشتمش فقط
خب اسم اصلیم پانته آ هست اما لقبام زیاده بیشتریا پان پان صدام میکنن یا دارک کویین
17 سالمه اند تک فرزندم
با همه فک کنم بتونم بسازم اما افراد منطقی رو خیلی بیشتر دوس دارم
یه عدد خرخون بودم دوره ی راهنمایی الانم نسبتا هستم
از خیانت و تهمت بیجا و قضاوت کردن بشدت متنفرم
اخلاقای خاصی ندارم فقط یچیزی هست اونم اینه ک بخشنده نیستم زیاد و ی کوچولو حسودم اما نه به هرچیزی
یه ISTJ هستم
درونگرا,منطقی,واقع بین و برنامه ریز
بچه هارو دوس ندارم راستش اما فقط سعی میکنم کنار بیام
عاشق رنگای بنفش,مشکی و قرمزم
و زرد,سبز و صورتی رو چندان دوس ندارم
یکمم بدغذام اما اگه غذایی رو دوس داشته باشم بانهایت اشتها میخورم
چندین ساله نوشابه,چیپس و مایونز رو ترک کردم و حتی لب نمیزنم بهشون
چیزای تلخ رو خیلی دوس دارم همینطور چیزای تند و شور اما شیرینی نه
گل دوس ندارم برعکس اگه کسی بخواد بره رو اعصابم باید بم گل بده بهشم حساسیت دارم
یه فرد ظاهرا ریلکس اما باطنا بشدت استرسیم و وقتی استرس دارم که متاسفانه من همیشه ی خدا اینجورم مجبورم یجوری خودمو اروم کنم وگرنه لرزش دست میگیرم
من تو بروز احساسات بشدت ضعیفم نمیدونم چجوری باید احساساتمو نشون بدم
فک نکنم کسی عصبانیتمو دیده باشه همیشه ارومم کلا حسامو بروز نمیدم اما یه کشمکش درونی همیشه دارم که سخته حل کردنش
از کلاس پنجم تا الان کیدراما میبینم و باید بگم عاشق کیدراما دیدنم
و بیشتر ژانرای اکشن,جنایی,حقوقی,اداری,روانشناختی,سد اند و اجتماعی رو میپسندم تا عاشقانه و غیره
از صدام زیاد خوشم نمیاد یجورایی زیادی از حد ارومه مجبورم داد بزنم تا بقیه بشنون چی میگم هرچند برا بقیه حرف زدن عادیمه
ادم خیلییییی باصبر و حوصله ایم و معمولا چیزی ک بخوام رو خودم بدست میارم بمرور زمان
مولتی فنم و فن بالای بیشتر از پنجاه تا گروهم
ادمای برونگرا,پرحرف,احساساتی و رویاپرداز رو دوس دارم
من یه ادم شجاع نیستم اصلا و ابدا بهرحال همه ترسایی دارن
عاشق نقاشی کشیدنمم و تعریف از خود نباشه نقاشیمم خیلی خوبه بیشتر نقاشیامو بابام قاب کرده گذاشته تو خونه
رابطم با بابام میشه گفت خوبه برخلاف ظاهرش ادم احساسی هست و خب گاهیم دعوا میکنیم ولی با کوتاه اومدن حلش میکنم من
قبلا وقتی کم سن و سال بودم رویاهای خیلی زیادی داشتم ولی خب بعدش فهمیدم دنیا اون قصر خیالیه تو تصوراتم نیست و بوم برگشتم ب واقعیت
تو چیزای زیادی استعداد دارم ک حال ندارم بگم الان
اما تو کار خونه واقعا افتضاحم مخصوصا آشپزی یبار املت درست کردم نزدیک بود یکیو راهی بیمارستان کنم و اگه قصد کشتن کسیو داشته باشم براش غذا میپزم
لبخند قشنگی دارم صورتمم میشه گفت کیوته اما اخلاق کیوتی ندارم برعکس یه ریزه خشنم یه عنوان یه دختر
یه فرد بشدت کم خوابم جوریکه گاهی فقط دو یا سه ساعت میخوابم در روز
عاشق ورزش صبحگاهیم و معمولا صبحا انجامش میدم
پسرداییام بم لقب سینگل به گور رو دادن چون معتقدنم اخلاقم اونقد افتضاحه که سینگل به گور میشم:/
توی اوقات بیکاریم از کلاس هفتم بصورت خصوصی به هم سن و سالام بعضی درسا رو میدم و یه در امد کوچیک دارم و همینم برام خوبه که محتاج خانواده نباشم بدم میاد از اینکه تکیه کنم بهشون و علاوه بر اون به کمک خانواده مادریم لازم نبود از خانواده کمک بگیرم
عاشق ماشینای مدل بالا,ساعت,کفش اسپرت,عطر و عینکم اما خرید زیاد نمیکنم راستش شاید چهار پنج ماهی یبارم گاهیم بیشتر بستگی داره
یه فرد رازدار,وفادار,صادق و نسبتا رک هستم
از گریه کردن متنفرم واقعا و حتی یادم نمیاد کی گریه کردم اخرین بار و بیشتر از اون ازینکه کنارم گریه کنن بدم میاد
خیلی بالغ تر از سنم رفتار میکنم و اصلا رفتارم به سنم نمیخوره حتی فکرمم مشغول تر از یه نوجوون هفده سالست اما بنظرم بهتر از اینه بی مسعولیت باشم
به رابطه ی دوستی هیچ اعتقادی ندارم و تا حدی ازش بدم میاد
من رازای زیادی دارم خیلیم زیاد و چیزای زیادی هستن که هیچوقت راجبشون نگفتم و نمیخوام بگم
و در اخر دوس دارم روانشناس شم با اینکه خیلیا مخصوصا ینفر میگه من بی احساسم و بدرد این شغل نمیخورم اما میدونم احتمالا لیاقتشو دارم شاید بیشتر از خیلیا
خب دیگه همین بود البته اگه ادامه میدادم خیلی بیشتر میشد ولی حال ندارم و تا الانشم خیلی زیادی گفتم:"
سوالی هست بپرسید
این کیوتی گربه ی منه*-*
کادوی تولد پارسالم بود اسمشم گلکسیه
خیلیییییی دوسش دارم
اسمشو گذاشتم گلکسی چون منو یاد یچیزی مینداخت ک دوسش داشتم
من عاشق گربه های تماما مشکیم
برای همین اینو داییم گرفت واسم
یکی دیگه هم دارم اما الان پیشم نیست
این یکی خیلی کیوته نه؟
شماعم حیوون خونگی دارید؟
پ.ن:مدیونید فک کنید کرم داشتم ریدم تو قالبم :/
راستش من امروز فهمیدم خونه ی جیوو نزدیکمونه
قراره بزودی همو ببینیم
گاد نمیتونم برا دیدن دونسنگ عزیزم صبر کنم
یونو چه حالی داره؟
انگار رو ابرام جیغغغغغغغ
بقیه هم از عید امسال میام میبینم اگه شیراز باشن البته
جیغغغغغغغ خیلی خوبه
اهم لازمه بگم ج ح بوده ؟
جدی دیگه امروز خستم شده بود
از یکشنبه تا الان دارم پرستاری از بچه میکنم
اخه محض رضای خدا دختره چهارده سالشه پسره هم شیش سالشه
من چرا باید بیاممممممT_T
تازه گشنمم هست اینجاعم هیچی برا خوردن نیست منهای نون و پنیر و گردو و تخم مرغ ک نمیخورمشون خب T_T
منم خستمه خب حتی درس نخوابیدم دیشب
هزارمین دلیل برای تنفرم از بچه ها همینه
کاتنننننن ببخشید من جدن تو تبریک تولد نابودم
اما از ته قلبم میگم امیدوارم به هرچیزی میخوای برسی
بالاخره اسمتم یادم موند تازه
الانم بیو خ میخوام کادوتو بدم
پ.ن:منکه میدونم تا اخر این هفته باید پرستاری کنم T_T
هرکسی یه ترس یا ترس هایی داره
منم یکی مثله بقیه یه عالمه ترس دارم
اما یکی از بزرگتریناش ترس از قضاوت شدنه
یزمان که جوون تر بودم ادم ارومی بودم و مهم تر از اون بهترین طعمه برای بقیه
منو اشتباهی متهم کردن به کاری که انجامش نداده بودم
حتی سراغشم نرفته بودم
اما همه باورش کردن
هرچند الان که فکرشو میکنم میبینم حق داشتن
بهرحال کی یه ادم سرده همیشه خودخواه رو به یه مهربون احساسی ترجیح میده هوم؟!
اگه عاقل باشه هیچکس
هیچکس باورم نکرد حتی کسایی به اسم خانواده
تنهام گذاشتن و تو تنهایی موندم
اولش تو تنهایی بودن سخت بود
انگار کسی که شنا بلد نباشه و باید شنا کنه
اما بمرور عادی شد و اونجا بود که فهمیدم نمیتونم منه قبلی بشم
من رو به تنهایی محکوم کردن
کاری کردن کفاره ی گناهی رو بدم که انجامش ندادم
اما بزرگترین بدی رو من در حق خودم کردم
من خودمو باختم به معنای واقعیه کلمه باختم
اعتماد نکردم
حسی بروز ندادم
خودمو عوض کردم چون میترسیدم
از دوباره قضاوت شدن ترسیدم اما بخاطر همین قضاوت من نعمتی بنام تنهایی رو شناختم
ولی هیچوقت فراموش نکردم و نمیکنم که به کجا رسوندنم
توی دنیا هزاران ادم بیگناه مجازات میشن بخاطر رای اشتباه خیلی از قاضی ها اما کسی اهمیتی نمیده
و ریشه ی همه ی این بی عدالتی ها از همینجاها شروع میشه
نذارید حقتونو بخورن اگه کسی باورتون نمیکنه خودتون خودتون رو باور کنید
بخشی از خاطرات ایم نایون 18 ساله
_بخشی از فیکشنی که هیچوقت نوشته نشد
میخواستم چند تا چیز رو بدونم
اول اینکه ازین پستا خوشتون میاد؟
و اینکه بنظرتون قلم بنده خوبه یا نه؟
در اخر نظرتون راجب این پستا چیه؟ بزارم یا نه ؟
تو قسمت خصوصی وب لطفا جواب بدین با تشکر
1؛ کراشت؟
یه رازه
2 ؛ چن درصد ذهنت منحرفه؟
99.9
3 ؛ رنگ موهات و چشات؟
چشمام مشکی موهام ذاتا مشکی اما مدام عوضش میکنم
4 ؛ موهات بلنده؟
عاوره
5 ؛ کیوتی یا هات؟
اگه نخندم هات اگه بخندم بشدت کیوت اما از لحاظ اخلاقی کلا کیوت نیستم
6 ؛ تاحالا شده خیلی ب کراشت فکر کنی؟
هوم اره
7 ؛ رو چی اعتماد ب نفس داری؟
چشمام و مژه هام
موها و ناخونام
هوش بالام
لبم
کمرم
8 ؛ عطری ک همیشه می زنی؟ ( مارکش )
ورساچ,لانکوم,نیناریچی,پلیس تو بی تتو ارت و هزاران نوع دیگه من عاشق عطرم
9 ؛ دوست داشتی چی ت دنیا حذف شه؟
خیانت و قضاوت بیجا
10 ؛ دوست داشتی اونی ک ازش متنفری عاشقت شه؟
اره احتمالا میتونستم عذابش بدم جررر نه شوخی کردم نمد
11 ؛ دوست داشتی ی دوقلو شبیه خودت داشتی؟ ....؟
معلومه ک نه
12 ؛ مهربونی یا دلت می سوزه؟
برا کسایی ک از ته دل دوسشون دارم مهربون برا بقیه دلسوزی
13 ؛ می تونی خیلی سرد شی؟ ... ؟
اره میتونم
14 ؛ و در اخر می تونی کنار بخابی و لبمو ببوسی؟
به هیچ وجه ایش